انارماهی

بسم الله

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هیولای درون» ثبت شده است

هیولایی که درونِ من است

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۱۲ ق.ظ
آدم نقش که میپذیرد تازه میفهمد چه دنیای مزخرفی بود و خبر نداشتم. تا قبل از همسر شدن و مادر شدن و پدر شدن تا قبل از پذیرش یک نقشِ مستقل که تو را میل میدهد به تشکیلِ اجتماعی غیر از آنچه تا به حال درونش بوده ای، همه ی دنیا خلاصه میشود در کتاب خواندن و لباس خریدن و روسری را با مانتو سِت کردن و نوشتن و گفتن و خندیدن و مسخره بازی دراوردن و قرارهای گاه و بی گاهِ دوستانه و جدی ترین کارت شاید نقد یک فیلم اجتماعی باشد که آن هم تهش خودت میدانی چرت و پرت گفته ای و خلاص.
اما
بعد از پذیرش نقش چیزهای دیگری ست که مهم میشود. تازه جنس نگاه دیگران برایت مهم میشود. واج به واجِ حرفهای دیگران برایت اهمیت پیدا میکند، آن قدری که قبلا به شخصیت های توی کتاب ها فکر میکردی حالا باید به دنیای بیرون فکر کنی. به آدم های اطرافت. آدم هایی که حالا با نقشِ مستقلی که پذیرفته ای میتوانی نابودشان کنی. تو حالا موجودِ مستقلی هستی که هر حرفِ بی ربط و با ربطی از دهانت خارج شود از وجودِ خودت نشات گرفته و نه از تربیتِ خانوادگی. حالا تو میتوانی دیوی باشی که زیرِ دستِ مادری فرشته خو تربیت یافته ای و همه تو را بدونِ توجه به فرشته خویی مادر و پدرت نگاه میکنند.

راحت تر اگر بخواهم بیان کنم. انگار تازه متوجه میشوی چه هیولایی درونت بود و تا به حال شاید به خاطر معذوریت های خانوادگی مجال بروز پیدا نمیکرد. از اینجاست که ماجرا سخت میشود. تو هیولای درونت را شناخته ای، با حساسیت هایش مواجه شده ای و به خودت آمده ای و میبینی دلش میخواهد هرچه در این سالها صبوری و سکوت کرده را حالا جبران کند. میخواهد غرش کند و منم منم کنان راهِ خودش را پیدا کند.
اگر به هیولای درونت مجال بروز دادی که دادی ولی اگر بخواهی افسارش را تویِ دستت بگیری و آدمیزاد وار و با تقوا زندگی کنی راهِ سختی در پیش داری و سعادت درست تهِ همین راهِ سخت است.

+ چقدر حرف دارم برای نوشتن، حرف دارم برای زدن، از تجربیاتِ این روزها. از تجربیاتِ دنیای پیچیده ی "زنانگی" ... کاش بیشتر مجال گفتن باشد.
+ التماس دعا
  • انارماهی : )