انارماهی

بسم الله

بایگانی

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

28. کاسه هاتون رو از داخلِ ظرفهای بزرگ پر کنید لطفن

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۱۰ ق.ظ
بسم اللهبه نقل از حرفهای قشنگِ دوست عزیزم همیشه بهار مینویسم ؛حتمن موقع آب خوردن از شیر آب مدرسه ، یا شیرهای آبِ توی پارک ، با فشارِ زیادِ شیرِ آب مواجه شدید که هیچ آبی توی لیوان یا اون ظرفی که دستمونه نمیمونه و فقط آب به اطراف میپاشه و میریزه ، یا توی قبرستون اگر هوس شستنِ قبرها رو کرده باشید حتمن با فشارِ زیادِ اون آبهای غیرقابل آشامیدنی مواجه شدید و تمامِ لباستون خیس و تیلیس شده و خودتون قبل از قبرها طیب و طاهر شدید ... حتما این نتیجه گیری رو کردید که یا باید فشارِ آب رو کم کرد یا باید ظرف بزرگتری برداشت ، در شرایطِ اضطرار و زمانیکه سرعتِ عمل برای ما مهم باشه نمیتونیم فشارِ آب رو کم کنیم ، و نمیتونیم بریم یه ظرف بزرگتر گیربیاریم و آب بریزیم توش این خانومها و آقایونِ محترمی که میگن : ما فقط خدا رو قبول داریم و کاری به امام و پیغمبر نداریم ... به این توجه کنن که ظرفشون خیلی کوچیکه و زیربارِ انوار عظیم الهی که مثلِ آبشاری پایین میریزه ، میشکنه و یه قطره آب هم توش نمیمونه ، باید یه کاسه بگیرن دستشون و از تو ظرفهای عظیمِ پیامبران و امامان کاسه های کوچیکشون رو پر کنن تا تو شرایط اضطرارِ این عالم بتونن بهره ای از فیوضاتِ الهی ببرند .
  • انارماهی : )

نکته :

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۴۵ ب.ظ
آدمهای خیلی خیلی بزرگکهمشکلات ، مسائل و گرفتاری های خیلی خیلی بزرگ و قابل تاملی دارندبهآدمهای خیلی خیلی کوچککهمشکلات ، مصائب و بدبختی های خیلی خیلی کوچک و چیپی دارندمثلِ خودشان ، بزرگ نگاه میکنندنه مثلِ آن آدمهاکوچک و چیپ و پیش پا افتاده
  • انارماهی : )

27. خیلی التماسِ دعا

دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۰۰ ق.ظ
دربارهای قدیم و پادشاهان قدیم ، برای فرستادنِ پیغامِ خود از سرزمینی به سرزمینِ دیگر از پیک استفاده میکردند ، نامه ای مینوشتند و نشانه ای و مهری به دست پیک میدادند و روانه اش میکردند به مُلکی و مملکتی دیگر تا حرفِ زبانشان و دلشان را به گوش پادشاهِ آن یکی سرزمین برساننددربارِ مُلکِ مقصد ، وقتِ دیدنِ پیک ، دروازه را میگشود و پیک را تا نزدیک ترین مرتبه به سلطان پیش میبرد ، بی آنکه بپرسند :            تو کیستی ؟           نامت چیست ؟           چه کاره ای ؟           پدرت که بود و مادرت چه کار میکرد ؟           ...پیک را به محضر میپذیرند تا نامه اش را باز کند و پیغام را بخواند و در پسِ پیغام جنگی به راه میافتاد یا صلحی پذیرفته میشد یا وصلتی مبارک و ...حکایتِ التماسِ دعاهایی که به هم میگوییم ، حکایتِ روانه کردنِ پیکی ست به درگاهِ مُلکی عظیم و فرمانرواییِ بی پایانی برای گرفتنِ پاسخ ... این التماس دعاها را دستِ کم نگیریم ... وقتی برای کسی دعا میکنیم و پیغام کسی را میبریم ، هیچ نمیپرسند چه کاره ای ؟ نام و نشانت چیست ؟ ... همین که به محضرِ "لله مُلکُ السّماواتِ و الارض" وارد شویم ... اجابتمان میکنند ... هم دعایمان را هم ... خودمان+ ماه شعبان مبارک ... برای هم زیاد دعا کنیم
  • انارماهی : )

26. این جمعه هم که بگذرد ... *

جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۱۰ ق.ظ
گفت : بهم کمک کن که توی زندگی م برای آقا جا باز کنماون یکی گفت : اینکه ما باید برای آقا تو زندگی مون جان باز کنیم خیلی قشنگه ها                    جای ما تو زندگی آقا باز هست                     خالی هم که بمونه ، دلشون برامون تنگ میشه                    دنبالمون هم میفرستنجای آقا رو تو زندگی هامون باز کنیم تو این آخرین جمعهء ماهِ رجبـ ـی * ادامهء تیتر رو بنویسید ، من آخر همه مینویسم
  • انارماهی : )

25.

چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۲۶ ب.ظ
بیاید "خیال" کنیم امام زمان در خانه ای نشستهـ اندما را هم هر زمان که بخواهیم اذن دخول هست و چشممان لیاقت دیدار  یافتهامروز را با دردِ دلی ... تسلیت عرض کنیم سلام آقا ...شهادتِ امامی که من بیشتر از کتابهای دینیِ مدرسه درباره شان نمیدانم ... تسلیتما را معرفت عطا کنید ...
  • انارماهی : )

23. با دوستانمان "نه" دار باشیم

يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۴۵ ق.ظ
خیلی وقتها که با مادر مشغول صحبت و شوخی و گپ و گفت هستیم ، بعدش مادر یهو درهم میشوند ، انگار که یهو - تاکید دارم روی این یهویی بودن - وجودشان پلاسیده میشود ، علت را که جویا میشوم ، میفرمایند :تو در صحبتهات به من بی احترامی میکنیفکر میکنم میبینم هیچ جا قصدم بی احترامی نبوده ، از آنجا که خعلی - تاکید دارم روی خــعــلی - با مادر جان صمیمی هستم ، از صمیمی ترین دوستانم راحت تر باهاشون حرف میزنم و شوخی میکنم .خیلی وقتها که مشغول  انجامِ کاری هستم ، مادر فرمایشی دارند ، خیلی راحت ابراز میکنم که :دستم بنده الان چند دیقه صبر کنید ، درس دارم ، فردا نمیتونم باید برم جایی و ...مادر جان هم قبول میکنند و یا صبر میکنند یا برای انجام فرمایشات خود فرصتی دیگر در اختیارم میگذارند .وقتهایی که درباره این مسائل با مادر صحبت میکنم ، معمولن ایشان گله منداند که تو آنطور که باید به من احترام نمیگذاری ، و من سراپا سکوتم چون آنچه مادر حمل بر بی احترامی میکنند را صمیمیت میدانم ... قصدم اینجا حالا بیان این نیست که با مادرهایمان چگونه و چطور رفتار کنیم ، آنقدر جایگاه رفیع مادر اظهرُ من الشمس است که همه میدانیم ، نکتهء جالبی که به ذهنم رسید این بود که در تمام شکایتهای مادر از رفتار به ظنّ خود صمیمانه و راحتم یک پاسخ دارم و آن : من با شما بیشتر از هر کسی راحتم ... هست آدم وقتی با کسی خیلی راحت باشد ، فقط باهاش شوخی و خنده و خوش گذرانی نمیکند ، وقتی با کسی خیلی واقعن ندار باشیم ، خیلی راحت میتوانیم دربرابر خواسته های غیر منطقی اش بگوییم : نه ، و در مقابل خواسته های منطقی اش که در توانمان نیست ایستادگی کنیمهمان طور که با مادر و پدرهایمان ندار هستیم و خیلی راحت به آنها که نباید نه میگوییم ، میشود به دوستانی هم که خیلی باهاشان ندار هستیم ... خیلی راحت نه بگوییم ... قطعن اگر دوستی مان واقعی باشد ، به این راحتی ها از هم گسسته نخواهد شد
  • انارماهی : )

21. جَو زدگی قبل از مرض قند ، مَرَض قرنِ ماست

چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۰۲ ق.ظ
حتما شما هم جَو زده شدید ، وقتایی که تو حرم امام رضا هستیم ، یا ماه محرم ، یا ماه رمضان ، یا توی یه دعوای دوستانه وقتی که منافع دوست صمیمی مون در خطره ، یا وقتی داریم به دیدار یه شخصیت بزرگ میریم ، ... بعضی ها ریش میزارن ، بعضی ها چادرشون رو بیشتر از حد معمول جلو میکشن ، بعضی ها قمه به دست میشن ، بعضی ها برای دفاع از اسباب و وسایل خاصی استفاده میکنند ... بعضی ها دارن میمیرن از روزهء توی ماهِ رمضان چلهء تابستون ولی کیسهء سنگین پیرزنی رو میگیرن و میبرن تا دم خونه ش و بعد با یه جور اخلاق گودزیلایی از شدت خستگی به خونه میرسن و ... خلاصه برای همه مون پیش اومده این حالت ها ، که حال واقعی و درونی مون چیز دیگه ایه ولی توی اون موقعیت خاص عکس العمل هایی داریم که از پری های آسمانی در مقام بهشت یا جهنم سر میزنه ... گاهی یهو میشیم ملک عذاب و گاهی مثلِ حضرت میکائیل میبخشیم اگر دقت کرده باشید مدتی که از اون حال و هوا میگذره ، اگر حال و هوای خیلی خوبی بوده باشه مثل حال و هوای ماه های مبارکه ای مثل رجب و شعبان و رمضان ، حسرت میخوریم و میگیم کاش دوباره برگرده اون حال و هوا ... یا یه وقتایی هم میگیم کاش زده بودم دهنشو پر خون کرده بودم تا بفهمه جایگاهش کجاست و من کجام ، بزار دوباره ببینمش ... یه جورایی منتظریم تا دوباره اون موقعیت برگرده تا ما اون حالت خاص رو داشته باشیم ؛ انگار نمیشه در حالت عادی خوب بود ، یا در حالت عادی از حق دفاع کرداما دیدید بعضی آدما رو که توی هر موقعیتی عکس العملی رو دارن که درونشون اقتضا میکنه ؟ هیچوقت منتظر به وجود آمدن موقعیت های خاص نیستند ، هرزمان که بتونن کمک میکنند و زمانی که نتونن حسرت نمیخورن چون میدونن انقدر کار روی زمین مونده هست که نیازی به حسرت نباشه ، زمانی که باید خوشحال باشن به اندازه خوشحالن و زمانی که باید ناراحت باشن به اندازه ناراحتناین آدما منتظر این نیستند که امام زمان بیاد برن بجنگن ، برن خون به پا کنن ، برن پای حضرت رو ببوسن و ال و بل ، این آدمها چه امام زمان مقابلشون نشسته باشه چه بنیامین ناتانیاهو ... بندگی میکنند ، هیچوقت جَوزده نمیشندچیکار کنیم جو زده نشیم به نظرتون ؟
  • انارماهی : )

20. تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۰۳ ق.ظ
بد نیست که امروز یادی از عاشورا کنیم .. متاسفانه به علت کسالت نشد که مطلبی در رثای خانوم زینب سلام الله علیها بنویسم ...ضحاک بن عبدالله از یاران امام حسین علیه السلام در عاشوراست که به شرطی که جز او و حسین بن علی ، خدا از آن آگاه بود با امام زمانش بیعت کرده و در کربلا جنگیده بود ، خودِ ضحاک بعد از کربلا چنین نقل میکند :"یابن رسول الله ... من شرط کرده بودم که در رکاب تو تا آنگاه بمانم که جنگ جویی با تو هست ، اکنون که دیگر کسی نمانده آیا مرا حلال میداری که از تو انصراف کنم ؟ و حسین علیه السلام اذن داد که بروم"سید مرتضی آوینی در این باره مینویسد :تن ضحاک همهء عاشورا از صبح تا غروب ، به همراه اصحاب عاشورایی امامِ عشق بود ، اما جانش ، حتی نَفَسی به ملکوتی که آن احرار در آن بار دارند راه نیافت ، چرا که بین خود و حسین ، شرطی نهاده بود . "عبادتِ مشروط" کرم ابریشمی ست که در پیله خفه میشود و بالهای رستاخیزی اش هرگز نخواهد رُست .ضحاک بن عبدالله همهء روز جنگیده بود اما شهادت همهء روز از او گریخته بود ، دهر نیز همهء لوازم را جمع آورده بود تا او بتواند از معرکه بگریزد ، معرکه ای که دشمن آنچنان احاطه داشت که حلقه ای بر خاتم انگشتر ...سرانجام کار ما ، بلااستثنا ، انعکاس چهرهء باطن ماست ، در آیینهء دهر+ کتاب فتح خون / سید مرتضی آوینی / ص 109 و 110+ گویند که عصر عصر آخرالزمان است ... ما چه نوع بیعتی با اماممان کرده ایم ؟
  • انارماهی : )

19. عیدتون مبارک : )

جمعه, ۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۲۶ ق.ظ
خداوندعلی علیه السلام را از انسان قرار دادوشیطان را از جن تا بگوید ای انسان ... تو را برای همچون علی علیه السلام بودن آفریدم ... نه ...طنز نوشت :دوستی پیامک زده بود : هَپی بابا یوم !!خب اینم یه جور تبریک گفتنه ... شاد میکنه آدموحالا منم به شما میگم : هپی بابا یوم  : )
  • انارماهی : )