تصمیم گرفتم بعضی مطالبِ کلاس های مدرسه ی اهل بیتِ دانشگاه تهران را که زیر مجموعه ی مدرسه قرآن و عترتِ دانشگاهِ تهران است؛ اینجا بنویسم، هم برای اینکه نوشتنش نیاز به مرور و خواندن جزوه دارد و هم برای اینکه دوست دارم آنچه یاد میگیرم را با بقیه قسمت کنم.
فکر میکنم در شروع بهتر باشد کمی در مورد مدرسه توضیح دهم، مدرسه جای خوبی ست، برای من هست. فکر میکنم همه ی آن چیزی ست که همه ی این سالها دنبالش بودم. محیطی که حوزه نیست، دانشگاه هم نیست. یک جایی ست که وقتی واردش میشوی فکر میکنی واردِ یکی از مساجد یا حسینیه های اروپا شده ای، همه اسلام را رعایت میکنند، همه که میگویم منظورم دست اندرکارانِ مدرسه است، حد و حدود اسلامی ست و تو این را از بدو ورود میفهمی، حس میکنی، لمس میکنی، نیاز نیست چیزی یا کسی مدام بکوبد تویِ سرت که هی رفیق آمده ای اینجا که درس دین بخوانی، خبری از درس های سختِ عربی و فقهی و قواعد و قوانین و حفظِ هزار و یک قاعده و قانون و اصول هم نیست، اصلا هم نباید اِن مقدار تومان پرداخت کنی تا بتوانی در دوره ی دلخواهت شرکت کنی. آزمون ورودی دارد ولی محدودیتِ سنی اصلا. آزمون ورودی هم فقط سه تا سوال از جزوه های معرفی شده داشت و هشت تا سوال درباره یِ شخصیت و وجودِ خودِ شما، اینها هم همه کتبی بود، آنجا کسی شما را استنطاق [؟] نمیکند.
هنوز نمیدانم مدرسه در شهرهای دیگر ایران شعبه دارد یا نه اما، تهرانی ها میتوانند در کلاس های ختم مفهومی قرآن که فعلا سه شنبه ها ساعتِ نه صبح برگزار میشود شرکت کنند تا ببینند مدرسه چطوری ست، آوردنِ بچه از طفل شیرخوار تا دانشجو نیز آزاد است، حتی ممکن است استاد بچه به بغل به شما درس بدهد، کلا همه چیز محیاست که شما هم بچه داری کنید و هم چیزهایی یاد بگیرید که به دردِ همه ی زندگی تان میخورد. البته اینهایی که گفتم به معنی این نیست که مدرسه مخصوصِ خانم هاست، نه، آقایان هم میتوانند شرکت کنند و هیچ محدودیتی وجود ندارد.
مساله ی دیگر اینکه مدرسه ی اهلِ بیت که فعلا من مشغول شده ام، برای این اسمش اهل بیت است که قرآن را در ساحتِ بیت و خانه و خانواده تبیین میکند، مدرسه های دیگر که زیر مجموعه ی همان مدرسه ی قرآن و عترت هستند، رویِ موضوعات دیگر کار میکنند.
حالا برسیم به آنچه من دوست دارم اینجا بنویسم
استاد گفت بعد از هر جلسه هرچه به دلتان نشسته بود را در حد یک جمله بنویسید، نوشته ی من شاید از یک جمله بیشتر شود
"تواضع، کسی که بتواند متواضع باشد، یعنی بتواند خمیده قامت راه برود، یعنی بتواند سرش را بیندازد پایین که نبیند به چه کسی کمک کرد و از چه کسی بدی دید، یعنی کسی که اساسا خودش را قاطیِ آدم حساب نمیکند که چیزی را از ناحیه ی خودش و به ناحیه ی خودش نسبت دهد، یعنی کسی که وقتی حق با اوست، من من من نمیکند، خوشبخت میشود."