انارماهی

بسم الله

بایگانی

۳ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

لطفا نظرتون رو بگید

سه شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۳۸ ب.ظ

چطور با یک برنامه نویس اندروید وارد کار بشیم که ایده مون رو ندزده؟


  • انارماهی : )

عمر مفید

شنبه, ۹ دی ۱۳۹۶، ۱۰:۳۱ ق.ظ
لپ تاپی که با آن می نویسم، هفت ساله است، ولی به اندازه ی بیست سال کار کرده، انقدر که چند روز پیش یک دفعه خاموش شد. رفت بیمارستان و برگشت، مشکل پیش آمده استفاده ی بیش از حد از قطعاتی بود که عمر مفیدشان سه الی چهار سال است. ولی من انقدر با این رفیق همیشه همراه راحتم که دوست ندارم تعویضش کنم. حتی دوست دارم اگر قرار شد عوض شود یکی عینِ همین را بخرم، بس که با همه ی سنگینی و بد باری اش همراه بوده و خوب.

اتفاقی که برای لپ تاپ افتاده باعث شد فکر کنم، آدم ها هم عمر مفید دارند یا نه؟ بنظرم عمر مفید دارند. می دانید چرا؟ چون آدم ها تغییر می کنند. نمی شود یک نفر طی دو سال همانی باشد که قبلا بوده. آدم ها به سمتِ مثبت یا منفی میل می کنند و این یک مساله ی انکار ناپذیر است و آدم هایی می توانند با هم بمانند که هر دو به یک سمت در حال میل کردن باشند. اگر شما به سمتِ مثبت میل می کنید ، طرفتان (دوست، همسر، و ...) امکان ندارد به سمتِ دیگری میل کند. شما قطعا رویِ هم تاثیر می گذارید این یک اصل ثابت شده است (بروید در مورد اصل پاولی سرچ کنید) و امکان ندارد هر کدام به سمتِ مخالف میل کنید و با هم بمانید. تکرار می کنم، امکان ندارد، شما بالاخره یک جایی از هم جدا می شوید، بدونِ اینکه کوچکترین آسیبی به هر کدام برسد. (اصراری هم به پاسخ دادنِ به نظرهای مخالف ندارم چون مطالعه کرده، تجربه کرده و به نتیجه رسیده ام).


پ.ن: بعضیا همیشه دوست دارند مخالفت کنند. ببینید، این که شما اعتراض کنید و پیگیری کنید که مثلا رییس کشورتون یا مربی تیمتون به نظرات شما احترام نمیذاره رو درک می کنم ولی شما به راحتی می تونید یه وبلاگ رو نخونید، چرا اصراااااار دارید مخالفت کنید؟ شما که نمی تونید من رو قانع کنید نظرتون رو بپذیرم (ئ) یا مثلا نظرِ مخالف من یا نظرِ مخالف شما چه تاثیری در زندگی هر دومون داره؟ پس چرا اصرااااااار دارید که مخالفت کنید؟ اصلا چرا چیزی که اذیتتون می کنه و باهاش مخالفید رو می خونید؟ چرا واقعا؟ برام سواله جداً. من واقعا برای مخالف و موافق احترام قائلم چون همه بالاخره انسانیم و در مقابل خدا صاحب احترام، ولی جانِ من وقتی نوشته های اینجا آزارتون میده چرا می خونید؟ اگر نویسنده بنظرتون خیلی بده ، چرا دنبالش می کنید؟

پ.ن: اون ئ اون وسط رو دخترک یه لحظه اومد تو بغلم و نوشت و منم دلم نیومد پاکش کنم : )
  • انارماهی : )

نتیجه گرایی و دیگر هیچ

جمعه, ۱ دی ۱۳۹۶، ۰۴:۴۷ ب.ظ
قبل از هر برداشتی عرض کنم که به هر گونه عالم و علامه و تمام کسانی که برای یافتنِ حقیقت و فهم قوانینِ هستی گامی برداشته اند احترام قائلم.

مدتی پیش دوره ای را می گذارندم که حدود دو سال طول کشید، یکی از دوستانم معرفی کرده بود. آن دوره، دوره ی خیلی خوبی بود، حدود پنج شش سال هم طول می کشید و برای کسی که قصد داشت استادش شود شاید همه ی عمر هم کافی نبود. ولی وقتی به مشکلی خوردم و خواستم خودم را با یافته های آن دوره بسنجم، خواستم مدد بگیرم، خواستم از آموخته هایم استفاده کنم موفق نشدم. از اساتیدم کمک خواستم، راهکارها کافی نبود، جامع نبود، مثل این بود که به دکتر بگویی سرطان خون دارم و دکتر تجویز کند: روزی یک لیوان چایی شیرین بخور خوب می شوی.
خوب نشدم، نتیجه نگرفتم. برای من نتیجه گرفتن خیلی مهم است. اینکه سرِ یک کلاس می نشینی یا پای بحثِ استادی بزرگ می شوی یا کتابی می خوانی یا غذایی می پزی یا هر حرکتی که در زندگی میزنی یک نتیجه ای داشته باشد برایم خیلی مهم است. اینکه از آن همه دبدبه و کبکبه نتیجه نگرفتم خیلی زد توی ذوقم. دوره را ول کردم. یکی از دوستانم سلسله مباحثی را معرفی کرد از عالمی بزرگ که خدایش بیامرزد، شاگردِ یکی از شاگردانش داشت شرح و بسط میداد، بسیار عالی و بسیار خوب و در بهترین شکل ممکن، سی دی را گوش دادم، کم کم کلاس های شاگرد را پشت هم پیگیری کردم، مباحث را به روز دنبال کردم و ... دستِ آخر اینکه برای مثال عالم ربانیِ بزرگوار که خدایش آن دنیا رحمت روز افزون عنایتش کند، می خواست در آثارش ثابت کند: دو دوتا می شود چهارتا (برای مثال) و خب این را در یک فصل با رسم شکل توضیح داده بود، در یک فصل با کشیدن خط، در یک فصل با نقطه ... آقا جان خب فهمیدیم، بعدش چه؟؟؟ بعدش هیچ همین را بفهمید یعنی کل زندگی را فهمیده اید ... خب آن را فهمیدم، ولی کل زندگی را نه، می دانید چرا؟ چون کل زندگی من با کل زندگیِ آن عالم بزرگ چندین سال فاصله داشت و البته این را هم فهمیدم که خود عالم بزرگوار فرموده بوده این نوشته های من شاید فقط برای هفت هشت سال بعد کافی باشد، بعدش باید دنبال یافته های جدیدتری باشید، ولی خب ده ها سال از نگارشِ آن کتب می گذشت و ما هنوز داشتیم می خواندیم. آن را هم گذاشتم کنار، راستش حوصله نداشتم هر جلسه سرِ کلاسی بنشینم یا درسی را گوش بدهم که داشت می گفت دو دو تا می شود چهارتا و سرِ بقیه ی جدول ضرب نمی رفت.

اینکه بعد از آن چه شد، بماند، شاید بعدها بیایم و بگویم فعلا خلاصه اینکه:  الحمدلله ;)
اینها را نوشتم که عرض کنم، ببینید دنبال چه کسی یا چه راهی می روید، نتیجه برایتان مهم باشد، مهم باشد که الان دو ماه است در این کلاس، در این جمع، در این مسجد، در این آموزشگاه، در این سمینار، و ... نشسته اید برایتان چه نتیجه ای داشته؟ اصلا نتیجه ای داشته؟ اگر نداشته ولش کنید، بروید دنبال چیزی که واقعا به دردتان بخورد، گرهی از کارتان باز کند. مطمئن باشید کلاس و دوره و جمعی که بعد از دو ماه به شما کمک نکند یک مشکل کوچک دم دستی تان را حل کنید، بعد از دو سال هم نمی تواند، حتی اگر با مدرک دکتری و تحت عنوان بهترین شاگرد آن دوره را به پایان برسانید.


زمستان بر شما مبارک
پ.ن: پست قبل به درخواست همسرِ گرامی مان حذف شد : )

  • انارماهی : )