انارماهی

بسم الله

بایگانی
دو-سه سالِ پیش هم را دیده بودیم، آن روزها او یک پسربچه ی سه-چهار ساله داشت. من هم خواستگاری در راه داشتم که دقیقا مثلِ الان نمیدانستم چرا باید قبولش کنم یا چرا باید ردش کنم. هر دخترِ دمِ بختی درک میکند که چه میگویم. خواستگار مقوله ی جان فرسایی ست برای دخترها. یک پدیده ی آزاردهنده است که یکباره و بی هماهنگی قبلی رخ میدهد و سایه میندازد رویِ زندگی شما و تا مدتی شما را از کار و زندگی میاندازد، خدا پدر پسرهایی را که سربازی نرفته اند و کار درست و حسابی ندارند و درس هم نخوانده اند و خانه و ماشین هم ندارند و سنشان یا زیادی بالا یا زیادی پایین است را بیامرزد که خیلی راحت تکلیفِ جوابِ "نه" ی آدم را معلوم میکنند. خدا نکند پسری قرار باشد بیاید که سربازی رفته باشد یا کارت معافیت داشته باشد و کارش هم سرِ جایش باشد و از قضا درس هم خوانده باشد و اگر خانه و ماشین ندارد به جاش خانواده ش میتوانند آن قدری حمایتش کنند که یک زندگی دست و پا کند، این موارد، دختردیوانهکُن اند. کار را سخت میکنند، تو باید اینها را بشناسی، تازه سختی راه شروع میشود، باید ببینی بهش میای یا نه، شبیه هستید یا نه، هم کفو هستید یا نه، و خیلی ساده تر بگویم تو باید ببینی وقتی ده دقیقه داری باهاش صحبت میکنی حالت ازش بهم خورد یا نخورد، حرف زدنش را نظراتش را مدل نشستنش را تاب میاوری یا نه، و جواب دادن به این بله یا نه ها مصیبتی ست که نگو و نپرس. اگر نه، که رسته ای و راحت شده ای، اگر بله که بیشتر به لبه ی گود نزدیک شده ای و هر آن ممکن است پرتت کنند آن پایین. از قضا آن روزها یعنی همان د.-سه سال پیش که هم را دیده بودیم و او یک پسربچه ی سه-چهار ساله داشت، من هم خواستگاری داشتم که از نوع دوم بود و نشده بود که با یک نه ی ساده خودم را راحت کنم. او هم نشست و برایم کلی حرف زد، یکی از حرفهاش خیلی بیشتر از بقیه به دلم نشست، گفت: "من اگر به عقب برگردم دوباره همین مرد رو برای زندگی انتخاب میکنم ولی رفتار خودم رو تغییر میدم".

حرفش انقدر عالمانه و قشنگ بود که تا همین امروز من روزی یک بار هم به خاطر میاوردم هم برای بقیه نقلش میکردم، خاله کوچیکه هم که بیشتر از من از زندگی او خبر داشت هر بار این حرف را از زبانم میشنید میگفت: "اون یه چیزی گفت" ... ولی باور من به حرفِ او آنقدر بود که برود در لیست خوشبخت های ذهنم. امروز که دیدمش حرفش را به یادش آوردم و برایش بازگو کردم، توقع داشتم بشنوم: "آره ، من هنوزم همونو میگم" ولی گفت: "نه ملیکا جان زندگی خیلی فرق کرده، من اگر برگردم عقب هیچ انتخابی نمیکنم میشینم تو خونه ی بابام راحت زندگی م رو میکنم".
من که دهانم تا سقف باز شده بود، مبهوت نگاهش کردم و او رفت تا پسرِ دومش که هشت ماهه بود و تازه از خواب بیدار شده بود را مادری کند.

شما چه کار میکنید؟ بالاخره ازدواج خوب است یا بد؟ چگونه ازدواج کنیم؟ اصلا چرا خواستگار راه بدهیم؟ چرا راه ندهیم؟ چرا خیلی ها وقتی ازدواج نمیکنند افسرده میشوند و خیلی ها نه؟ چرا مجردها دوست دارند ازدواج کنند و متاهل ها دوست دارند برگردند خانه ی پدری؟
  • انارماهی : )

خواستگاری

نظرات  (۷)

شاید چون مجرد ها دوست دارند چیزهایی که تجربه نکردند رو تجربه کنند و متاهل ها به این نتیجه رسیدند که بدون چیزهایی که العان تجربه کردند هم میشد زندگی کرد[یا شاید بهتر می شد زندگی کرد!]

پ.ن. ازدواج چرا اینقدر مقوله ی سختی ِ رو نمیدونم. گاهی اوقات فکر می کنم  شاید عاشق شدن حتی راحت تر از خواستگار راه دادن باشه. در این مورد تو بلاخره "کسی" رو میخوای..
پاسخ:
هوم ...
ولی مقوله ی پذیروندن اون کس به خانواده از صدتا خواستگاری بیشتر انرژی میگیره ...
سلام
چند وقت پیش یکی از بستگان ما که از قضا هم همسن ما بود و هم به تازگی عقد کرده است و تا پیش از این له له می زد برای ازدواج گفت شوهر نکنی ها! من پشیمانم! حالا علتش و نوع رفتار و حالات خاص این دختر بماند که با کمترین محدودیتی که مواجه شده این حرف را می زند

آن چه از کودکی به ما یاد داده اند سفید برفی ای بوده که با یک بوسه عشق بیدار شده
و سیندرلایی که شاهزاده اش همه جا را می گردد دنبالش
مارا ایدآلیست بار آورده اند و چوب همین ایدآل گراییمان را هم می خوریم
چه در زمان تجرد چه تأهل
وقتی مجردیم فکر میکنیم ایدآل تأهل است
موقع انتخاب فرد را با ایدآل هایمان مقایسه میکنیم
وقتی هم وارد دوران تأهل شدیم چون آن چه تصور می کردیم با آن چه به واقع با آن مواجهیم متفاوت است می گوییم کاش فانی را انتخاب کرده بودم یا کاش با او ازدواج نمی کردم!

در صورتی که معنا و مفهوم زندگی را اشتباه فهمیده ایم. نه ما ایدآلیم که طرفمان ایدآل و همه چیز تمام باشد نه اصلا زندگی این طور نیست
اشتباه فهمیده ایم که همیشه باید شاد باشیم، همیشه باید همه چیز را باهم داشته باشیم، همه چیزمان خوب باشد و ...
زندگی و حیات مسیر «شدن» انسان است. در این زندگی باید «بشویم»
باید کامل بشویم، باید بنده شویم
باید امتحان بشویم، و لنبلونکم بشیی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس
کدام یکی از موارد امتحانی بالا خوشی است؟ ترس یا گرسنگی یا نقص اموال و انفس
همین دغدغه شما از آینده ای مبهم هم امتحان است از جنس خوف از آینده مبهمی که نمی دانید چه می شود

ازدواج هم مرحله ای است در مسیر «شدن» انسان
یک زن باید در مسیر شدنش همسر شود
مادر شود
با مشکلات مواجه شود
مشکل و رنج همیشه هست، لقد خلقنا الانسان فی کبد
مهم نوع برخورد ماست با مشکلات
مهم این است که در برابر مشکلات جاخالی ندهیم
در هر مرحله ای که هستیم

قرار نیست با ازدواج اتفاق خاصی بیافتد،
با ازدواج دو نفر تصمیم میگیرند و به یکدیگر تعهد می دهند که باهم زندگی کنند،
با مشکلات باهم مواجه شوند اگر قبلا تنها بودند
رنج هست، سختی هست هم در تجرد هم در تأهل
ازدواج مسئولیت می آورد
تعهد می آورد، مسئولیت هایی که قبلا نداشتیم به دوشمان اضافه می شود.
اگر فرار کنیم از مسئولیت و دائم بگوییم چه سخت است وای خدایا کاش مجرد بودم اتفاقی نمی افتد که!
ازدواج به جهت مسئولیتش سخت تر است. اگر قبلا بازخورد کارهامان به خودمان برمی گشت، با تأهل هرکارمان بازخورد چند برابر دارد به همسرمان، فرزندمان، احتمالا اقوام همسرمان و...
و همین طور موارد دیگر

این که بگوییم ازدواج نمی کنم یا اگر برمیگشتم انتخابم را تغییر میدادم جاخالی دادن است از مسیر حیات، از مسیر شدنمان به سوی عبودیت

ببخشید طولانی شد
پاسخ:
سلام
مرسی از وقتی که گذاشتی
عالی بود
  • رها مشق سکوت
  • من اعتقاد دارم ازدواج واقعا خوبه، و با اینکه هر دو نوعش رو هم تجربه کردم، و حتی تجربه ی یه زندگی پرمشکل و جدایی رو هم داشتم، اما بازم اون تجربه باعث نشد خوب بودن ازدواج و زندگی مشترک برام زیر سوال بره

    اما خب همیشه اعتقاد دارم، همه ی چیزهای خوب دنیا، نیمه ی دیگه ای هم دارن که اگه حواسمون بهش نباشه، میتونه رو خوبیهاش سایه بندازه

    اینکه خیلی از ازدواج ها به شکست میخوره، اینکه مجردها حسرت متاهل ها رو میخورن گاها یا متاهل ها فکر میکنن مجردی بهتر بوده و ... دلیل نمیشه خوب بودن ماهیت ازدواج زیر سوال بره. دوستت حرف خیلی خوبی زده بود، خیلی خوب، آدما بهتره خودش رو تغییر بدن، و من فکر میکنم مشکلات زندگی از جایی شروع میشه که توجه کردن به خودت، به ساختن خودت، به رفتار خودت، مسئولیت خودت و ... جاشو به اینکه چرا اون این کارو نکرد، چرا همش من تلاش کنم، چرا چرا چرا و ... میده. زندگی مشترک، نیاز به مراقبت داره، نیاز به فکر کردن هرروزه حتی، نیاز به مواظبت، نمیشه به خیال اینکه همیشگی شده ولش کرد به امون خدا و بی خیالش شد. محاله تو چیزی رو تو خودت تغییر بدی و بسازی، اما عمل طرف مقابلت، عکس العملش تغییر نکنه.

    یه انتخاب درست، یه انتخابی که درصد بالاتری از ارزش ها و اولویت هات رو داشته باشه، یه ریشه ی محکم به زندگی میده که تو میتونی با مراقبت و مواظبت ازش هر روز و هر روز محکم ترش کنی، و از اون طرف هم یه انتخاب سست و پوچ، همه ی زندگیت رو میتونه بر باد بده.

    خواستگار راه دادن اشتباه نیست، من به دوستای مجردم هم میگم، مخصوصا اونهایی که اهل آشنایی ها تو محیط بیرون نیستن، میگم تا وقتی کسی رو راه ندی، تا وقتی باهاش همکلام نشی، تا وقتی نیاد، نمیتونی بفهمی آدم زندگیت هست یا نه.

    آدم ها با تمایزیافتگی یکسان وارد یه رابطه میشن، یعنی آدمها کسایی رو به خودش جذب میکنن که ضعف ها یا قوت هاشون رو پوشش میده. همسر آینده ی ما، به اندازه ی ظرفیت و درک الانمونه، اگر کسی میخواد آدم فوق العاده ای وارد زندگیش بشه، اگه کسی میخواد همسر آیندش یه سری معیارها رو داشته باشه، باید در درجه ی اول، فوق العاده باشه خودش، باید در درجه ی اول اون معیارها رو درون خودش داشته باشه، باید اون ارزش ها رو خودش داشته باشه، باید اون اخلاق ها رو خودش داشته باشه، و بعد انتظار داشته باشه خدا همچین آدمی رو تو زندگیش قرار بده

    پاسخ:
    خیلی عالی بود
    ممنونم
    می خواستم کامنت بذارم واستون ولی وقتی یاد تجربه قبلی افتادم و کامنت های دیگران رو دیدم پشیمون شدم.:دی
    پاسخ:
    تجربه ی قبلی؟
    چطور ؟

    همون کامنتی که ازتون خواستم پاکش کنید.
    پاسخ:
    من خاطرم نیست
    : )
    سلام
    نظر رهرو خیلی خوب بود. در واقع عالی بود و حرفی برای گفتن نذاشت اما من تجربه شخصیم رو میگم:
    من اعتقاد دارم که مردم ایران رو با یک کلمه میشه توصیف و اون کلمه "سردرگمیه"
    فکر کنم بیشتر کارشناس های ما هم این رو میگن که جامعه ی ما یک جامعه در حال گذاره. و این یعنی همون سردرگمی. شما جوامعی مثل آمریکا و ژاپن و کره جنوبی رو در نظر بگیرید. در این جوامع افراد دارای بحران شخصیتی و ارزشی نیستند. تنها یک چیز در این جوامع معیار و ملاک است:سود مادی و منفعت شخصی و ملی آن هم از لحاظ اقتصادی. یعنی تمامی این جنگ های آمریکا هیچ کدام برای ارضای حس ریاست سیاسی بر دنیا نیست، بلکه برای ریاست اقتصادیه. خب در آمریکا همه جوانها هدف واحدی دارن: پولدار بشن، به اندازه ی بسیار زیاد فان داشته باشن، با تعداد بی نهایت جنس مخالف رابطه جنسی داشته باشن، موقعیت خوب اجتماعی داشته باشن و ... . اما در ایران تضاد بین مدرنیته و سنت، بین اومانیسم و خدامحوری، بین تمدن رفاه زده ی غربی و تمدن اسلامی و ... موجب شده جوانها دچار بحران ارزشی بشن.
    مثلن یک پسر مذهبی هم توقع داره زن بسیار زیبا داشته باشه، هم میخواد حجاب داشته باشه، هم شوخی نکنه، هم روابط اجتماعیش خوب باشه، هم اوپن مایند باشه و وقتی خودش با دخترها شوخی کرد بدش نیاد، هم قرمه سوزی توپ درست کنه و هم سرکار بره و هم مادر خوبی باشه و هم پول در بیاره و هم مطالعات زیادی داشته باشه و هم تا یه داد زد سرش بره بشینه یه گوشه و هم دماغشو عمل کنه هم آرایش نکنه، هم فعالیت فرهنگی داشته باشه و هم یه لکه گرد و خاک رویه وسایل خونه نباشه، هم با دیدن سریال های جلف ماهواره ای توسط آقا مخالف نباشه هم با آقاشون پاشه بره هیئت، هم خودش با دوستاش جایی نره و هم آقاشون با دوستاش همه جا بره و ...
    اینه که ما باید ببینیم با خودمون چند چندیم ؟ چی می خوایم؟ خطوط قرمزمون رو قبل از ازدواج مشخص کنیم و اگر کسی از اون ها تخطی کرد به هیچ عنوان باهاش ازدواج نکنیم.

    +: البته در نهایت یه مشکلی هست که هیچ چاره ای براش نیست و اون اینکه بهرحال ما در طول زمان عوض میشیم و خطوط قرمزمون عوض میشن و طرفون شاید کاملا برعکس عوض بشه و اینجاست که دیگه کاری نمیشه کرد.
    +: خیلی طولانی شد . عذرخواهی!
    پاسخ:
    به نکته خیلی خیلی خوبی در مورد خط قرمز اشاره کردید. ما اسم اون معیارهایی که تو پاراگراف بالایی گفتید رو میزاریم خط قرمز، بعد به مشکل میخوریم
    جوان ما نمیدونه که خط قرمز ینی خط کش، ینی چیزی که به تو بگه به این مرد یا زن برای ادامه ی زندگیت بگی آره یا نه. منتها با این یک خروار المانی که ما ردیف میکنیم، هیشکی پیدا نمیشه، پیدا هم بشه که دوتاشو داشته باشه به قول شما سردرگم میشیم که حالا بهش بگیم آره یا نه.
    خط قرمز ینی چارچوب ، ینی دو سه تا چیزی که بتونی روش تصمیم نهایی بگیری نه هزارتا چیزی که اصن ندونی کنار هم چیکارشون کنی

    ممنونم از وقتی که گذاشتید
    سلام
    مطلبتون به دلم نشست، از خودم که گذشته، نگران دخترم شدم
    سعی کنید خیلی وسواسی عمل نکنید نسبت به ازدواج
    مثل کفش و کیف خریدن که کل بازارو بگردین و باز هم نتونین انتخاب کنین
    دیدین یه وقتها میگیم وقتی تنوع زیاد میشه، انتخاب خیلی سخته.
    چند تا مورد مهم و حیاتی به عنوان ملاک و معیار قرار بدین، بقیه ها رو بسپارین به خدا، چون زندگی اونقدر بالا و پایین داره که گاهی مشکلات زن و شوهرها درمسایل جزییه تا مسایل کلی

    مقوله بسیار پیچیده ایست این بحث ازدواج
    پاسخ:
    سلام
    خیلی پیچیده
    خیلی
    خیلی ...

    ممنونم از اینکه وقت میذارید و اینجا رو میخونید خانم مشایخ

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی