انارماهی

بسم الله

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرآن» ثبت شده است

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۵۳ ب.ظ

فرض کنید کتابی آمده باشد، یا یک رشته ی دانشگاهی باشد که همه ی اصول و قواعد "انسان بودن" در آن آموزش داده شده باشد. فرق تمام صفات خوب و بد و راهِ سعادت و شقاوت و همه و همه را گفته باشد و در کل بگوید اگر طبق این اصولی که من می گویم رفتار کنید به سعادت خواهید رسید.

بعد یک نفر بیاید بگوید "من استادِ این کتاب هستم"، "من می توانم این کتاب را تدریس کنم". بگوید اگر می خواهید بفهمید این کتاب چه می گوید، اگر می خواهید این رشته ی دانشگاهی را یاد بگیرید، بیایید پیشِ من.

شما از آن آدم چه توقعی دارید؟ توقع ندارید خودش در همه چیز اول باشد؟ توقع ندارید همه چیز زندگی خودش بیست باشد؟ توقع ندارید وقتی آن آدم، استادِ آن درسِ "همه چیز شمول" است، خودش در "همه چیز" عالی باشد؟


من نمی توانم بدقولی را از یک "معلم" قرآن قبول کنم، من نمی توانم غیبت کردن را از یک معلم قرآن بپذیرم، من نمی توانم داد و هوار کردن به اسم امر به معروف را از یک معلم قرآن ببینم، نمی توانم قبول کنم یک معلم قرآن نگاهِ منفی نگر به زندگی را تجویز کند، نمی توانم محدودیت پذیری در خواسته ها و نیازهای عالی و خوب را از یک معلم قرآن ببینم، نمی توانم ببینم یک معلم قرآن تلاشِ اقتصادی نکند.


اصلا و ابدا هم با این استدلال که : "نباید به آدم ها صفر و صدی نگاه کرد"، در این زمینه موافق نیستم و کوتاه نمی آیم، کسی که ادعا می کند "معلم" قرآن است، کسی که می گوید بیایید قرآن را برایتان طوری بگویم که بفهمید، بیایید روش های فهم قرآن را بهتان آموزش بدهم، باید صدِ صدِ صد باشد، وگرنه اسمش را بگذارد مثلا پژوهشگر قرآنی، محقق قرآنی، دانشجویِ قرآنی ... یک همچین چیزی ... اینجوری بهتر و راحت تر باهاش کنار می آیم و قبول می کنم صفر و صدی نگاهش نکنم.


  • انارماهی : )

دوست ندارید قطعاً

دوشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۱۰ ب.ظ

آیه صد و هفتاد و نهم از سوره ی هفتمِ قرآن میگوید که خیلی از ماها از چهارپا بدتریم. دل هایی داریم که نمیفهمد، چشم هایی که نمیبیند، گوش هایی که نمیشنود، این آیه میگوید خیلی از ماها غافلیم.

یک بار خواندنِ این آیه زندگی خیلی ها را دگرگون کرده، اما رویِ سخنِ من با آنها نیست، حتی با غافلانِ موردِ خطابِ آیه هم نیست. رویِ سخنم با آنهایی ست که از مرحله ی چهارپایی با لطف خدا و فقط و فقط با لطف خدا رسیدند به مرحله ی انسانی و حالا گاهی پشیمان میشوند.

نمیتوانید درک کنید نه؟

فرض کنید در کثافت دست و پا بزنید. دقیقا در کثافتِ تمام. بعد یک اتفاقی بیفتد که هرجوری فکرش را میکنید کارِ عقلِ شما نبوده. هرجوری که دو دوتا چهارتا میکنید میبینید خیلی احمق بودید که باعث افتادنِ چنین اتفاقی شدید مثلا آبرویتان رفته، مثلا آسیب جدی جسمی دیده اید، مثلا در مسابقه ای شکست خورده اید، مثلا ورشکست شده اید ولی، در عوض به واسطه ی این اتفاقِ بد و بلکه خیلی خیلی بد، از آن کثافت، از قعرِ زباله دانیِ خلقت آمده اید بیرون و چشم و گوش و دلتان باز شده، بعد هی مینشینید فکر میکنید که ای کاش آبرویتان نرفته بود، ای کاش آسیب جدی جسمی ندیده بودید، ای کاش شکست نخورده بودید، ای کاش ورشکست نشده بودید ... خب این ای کاش ها واقعا طبیعی ست

اما

وقتی فکر کنید به اینکه آن موقعی که با آبرو بودید و سالم و قهرمان و مایه دار، چهارپا بودید، و طبق آیه ی 179 سوره ی اعراف از چهارپا هم بدتر، حالا هنوز دوست دارید در همان وضعیتِ قبل به سر ببرید؟ هنوز دوست دارید آبرودار و سالم و قهرمان و مایه دار بودید؟

  • انارماهی : )