انارماهی

بسم الله

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزهای آبی روشن» ثبت شده است

بدون دارو

پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ۱۲:۲۰ ق.ظ

هیچوقت فکر نمی‌کردم روزهایی برسد که همه‌ی‌ زندگی ام را بجز کارهای ضروری و اجباری مثل پخت و پز، تعطیل کنم و به کسب اطلاعات برای سلامتی ام بپردازم. این روزها این شکلی است. و امروز یادم آمد دارم استجابت دعایم را زندگی می‌کنم.

 

سلامتی خیلی مهم است، خیلی مهم‌تر از هر چیزی در این دنیا. سالم که نباشی حتی عاشقی را هم نمی‌توانی. سالم که نباشی متنفر می‌شوی و حتی نمی‌دانی چرا؟ مثلا برای من اینکه با ذره ای بهبودی امروز موقع دیدن آن چند نفرِ خاص از هیچ کدامشان نه فراری بودم نه متنفر نه منزجر، واقعاً شگفت انگیز بود.

 

من روزهایی را زندگی کردم که اشکم از اینکه چرا هیچ شبیه به خودم نیستم؟ چرا هیچ شبیه به خودم واکنش نشان نمی‌دهم؟ بند نمی‌آمد و حالا این واکنش‌های طبیعیِ طبیعی برایم مثل معجزه ای است که فکر نمی‌کردم دوباره تجربه کنم. واقعا دوست دارم فرصتی باشد و بنویسم که چه چیزهایی را از دست دادم و برای به دست آوردنش به چه آب و آتشی زدم و چه کویر وحشتی را پشت سر گذاشتم تا دوباره به اینجا برسم.

 

#آیا_پستونک_اعتیادآور_است؟

حس مادری ام میگوید: هیچ بچه ای با پستونک مدرسه/دانشگاه/خونه‌ی بخت نرفته، نه خودت رو اذیت کن نه اونو. حس مادرانه ام زیادی دل گنده است. دل گندگی حس مادرانه‌ام را دوست دارم.

  • انارماهی : )

مَرکَب راهوارم آرزوست

سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، ۰۳:۴۲ ب.ظ

"جسم مرکب روح است". نمی‌دانستم این سخن از کیست، هنوز که این متن را می‌نویسم هم نمی‌دانم ولی آنقدر این سخن را تنگ حرفهای‌ سالم‌خوری و سالم‌پوشی و سالم‌کِشی و... شنیده بودم که فکرش به چهره‌ام چین می‌انداخت. دلم چیپس و ماست و پفک و شیر و کلوچه ام را می‌خواست و بنظرم جسمم آنقدر قوی آفریده شده بود که بتواند مقابل همه‌ی این‌ها باز هم بهترین عملکرد را از خودش نشان‌دهد.

 

اما از آنجا که ما به این دنیا آمده‌ایم که یاد بگیریم و یاد گرفتن جز با درد اتفاق نمی‌افتد لاجرم دررررد زیادی کشیدم تا بفهمم "جسم مرکب روح است". هرچقدر آرزوهای بزرگ و فکرهای قشنگ و ایده‌های نو داشته باشی، اگر جسم مریضی داشته باشی نمی‌توانی آن همه قشنگی را زندگی کنی و از یک جایی به بعد حتی همان قشنگی‌های توی ذهنت هم حالت را بد می‌کند. دوست داری همه چیز را بزنی کنار حتی یک فکر زیبا را که فقط خسته"تر" نشوی.

 

جسم بیمار، روح با نشاط و پرشور و جوان تو را بیمار می‌کند. مراقب سلامتی‌مان باشیم آن هم نه از در دکان هر طب فروشی. باید راه و رسم بدن را یاد گرفت و شناخت، باید جسم را بلد شد، زبان بدن را باید دانست و بعد به بدن خوراک داد. شاید بعد از اینکه از ابتدای این راه طی شده برگشتم و به عقب نگاه کردم و لبخند زدم بیشتر درباره‌اش نوشتم یا حتی آنچه کمکم کرد را بارگزاری کردم.

 

فعلا همینقدر بگویم که دو روز است با درد پا و کمر خمیده فاصله‌ی تخت تا سرویس بهداشتی و برعکس را طی‌ نمی‌کنم، سر دختر بزرگم داد نزدم، بغلش کردم، به دست‌های سیاه از پوست گردویش بوسه زدم و برایشان قصه ساختم و برای دختر کوچکم کتاب خوانده ام. بله سلامتی می‌تواند همینقدر زود و در ۳۳ سالگی با ما خداحافظی کند اگر مراقب مرکب روحمان نباشیم.

  • انارماهی : )