انارماهی

بسم الله

بایگانی

پرتو بی پیرُهَنم، جان رها کرده تنم

چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۰۱ ق.ظ

زنده شده ام. یک جور زنده ی پخته. یک وقت هست آدم طوری زنده می شود که هنوز داغ جوانی ست. شوووووور زندگی سر و کول وجودش را گرفته و شوق زیستن؛ تبدیل دنیا به بهشت و تغییر هر آنچه کریه به عالی، همه ی مغز آدم را گرفته، طوری که واقعیت را نمی بیند. این بار جور دیگری زنده ام.

بعد از سالها تجربه ی مرگ. بعد از سالها جان کندن برای زندگی؛ این بار طوری زنده ام که بشقاب پر نقش و نگار سفالینی از کوره های چند هزار درجه جان سالم به در برده، نشسته بر دیوار بتونیِ خانه ای شهری، مسافر میان شب و روز. خوشی و ناخوشی؛ دل بستن و دل بستن و دل بستن

یک طورِ پخته ای این بار زنده ام. پر از رهاییِ دل‌کندن، پر از پیدا کردن وابستگی‌های ارزشمند و سرشارم از دلبستگی هایی که این همه سال انکارش نمی ارزید. آدمی به "جرات" زنده است. به عدد کارهایی که از سر جرات انجام می دهد. به عدد دل بستن های با دل و جرات؛ به عدد محبت کردن های محکم؛ به عدد رحم کردن های پیاپی؛ به عدد بخشیدن‌های پر قدرت...

محکم مثل رنگ های مینا روی مس

  • انارماهی : )

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی