درد دلانه ...
نوشتن و خواندن و غرق شدن در وادی کلمات را بیشتر از هر کارِ دیگری دوست دارم
اما ...
نوشتن در مجلات ... نوشتن برای رادیو و تلویزیون و سایت ها ... هیچ کدام شبیه قلم من نیست ... برایشان می نویسم اما نه خودم را ... و این آزاردهنده ترین کاری ست که می کنم ... چه میشد اگر متن های یک مجله ی نوجوانانه فاخر بود؟ یا متن های رادیو به زبانِ ادبیات کهن بیان میشد؟ و مردم شنیدن متن های سنگین را دوست داشتند؟ ... چه کنم؟ نوشتن را به حالِ خودش رها کنم؟ بیانم آنقدر سرکوبِ "محاوره بنویس" ها شد که انگار دیگر هیچ چیزی از کلام من نمانده ... از آنچه روزهای دانشجویی هر استادی که خواند گفت: "شما سبک خودتون رو دارید و این عالیه" ...
چه کنم؟
خدایا ، بهترین راه را خودت جلوی پایم بگذار ... من از دستِ پایینِ پایینِ پایینِ پایین نوشتن ... خسته شدم ، کلمه های خودم را می خواهم، همان ها که بخاطرشان اینجا شکل گرفت ... همانها که بخاطرشان تحسین شدم، همانها که همراهشان خودم بودم ...
برای منم خیلی سخته برای مجلات یا جاهای دیگه بنویسم...
البته که من سبک خاصی هم ندارم در حد شما
ولی همینم برام سخته بشکنم