انارماهی

بسم الله

بایگانی

دل، اگرچه سنگ، می شکند

چهارشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۱۹ ق.ظ

حنّانه جان، سلام

اگر با تو کم حرف میزنم و بیشتر حرفهای تو را گوش میشوم مرا ببخش. ببخش که نمیدانم کدام راه را در کدام کلمه و جمله و عبارتی باید جا دهم تا به اشتباه تبدیل به چاهش نکنم. ببخش که دنیای تو انقدر پاک و صمیمی و آرام است که بیم آن دارم ذره ای کوتاهی و بلندیِ نابه جا از جانب من آن را خدشه دار کند. ببخش که تو را از ابتدا به خدایم سپردم، همان خدایی که خیالم از بابتِ مادر و پدر بودنش راحت بود و هست، ببخش که از خودم برای تو هیچ ندارم جز همین نامه های گاه به گاه که نمیدانم خود عامل به آنها بوده ام یا نه ولی نمیخواهم همین یکی را هم از خود بگیرم و لذت نامه نوشتن برای تو را بر خود حرام کنم.


حنّانه ی مامان.

آنچه تا به حال در خانه و مدرسه و اجتماع، دیدی را خوب به خاطر بسپار. به خاطر بسپار که آدم ها حتی آنها که به اصطلاح عامه تبر گردنشان را نمیزند، "دِل" دارند و دل شکستنی ست. شکستنی تر از چینی های طاقچه ی مادربزرگ و کریستالهای خانه ی خاله خانم. نمیدانم میان نامه های گذشته با تو از "دل" سخن گفته ام یا نه. ولی حال که میگویم دوست دارم به کمال باشد. دل از آنجا که محلِ وابستگی ها و دوست داشتن ها و نداشتن هاست، ظرافتی دارد عمیق و از چشم خیلی از ما پنهان.


جانِ مادر.

دل، اگرچه سنگ، می شکند. دوست دارم اگر یک جمله از من قرار است در خاطرت بماند همین یکی باشد و حواست همواره به آن دلی که در دست های توست باشد. دلِ من، دلِ بابا، دلِ خواهر و برادر و دوستانت، دل همسر و فرزندانت را به خاطر بسپار و بدان که باید مراعاتشان کنی؛ و مراعات نمیتوانی کرد جز به توجه دائم. آدم ها کامل نیستند، و هر کسی از پدر و مادر و خواهر و برادر و دوست و آشنا حرفهایی شنیده که تو نمیدانی، صحنه هایی دیده که تو خبر نداری، و روزهایی را پشت سر گذاشته و شب هایی را به صبح رسانده که تو به خیال هم ندیده ای؛ اما او لحظه به لحظه را به جان و دل سپرده و ناچار در این روزگار به دوش میکشد، از زمانی به زمانِ دیگر، از سرزمینی به سرزمینِ دیگر و از خوابی به خوابِ دیگر.


مراعاتِ دلِ آدم ها را بکن و به خاطر بسپار که هر خطایی را جبرانی ست الّا شکستنِ دل. شاید یک شوخی ساده، رد کردنِ بی ملاحظه ی یک تعارف، نه نگفتن قشنگ در یک مهمانی، رد کردنِ یک شاخه گلِ نیمه پلاسیده، دست رد زدن به یک شکلاتِ کوچک، یک تذکر در ظاهر خوب و ساده، مفصل تشکر نکردن از یک هدیه ی در نگاهِ تو مختصر ، ... و بی نهایت نکته ی دیگر که ممکن است دلِ کسی را برنجاند.


حنّانه

یادت باشد، برداشتنِ بی ملاحظه ی یک تکه نانِ به زمین افتاده از میانِ دستانِ پیرزنی رنجور اگرچه در نگاه تو یک تمیزیِ ساده است، شاید او را شرمنده کند و اشکی را از چشمانش جاری، چراکه تو از بُنیه و قدرتِ دیروزِ دستانِ پیرزن خبر نداری. یادت باشد، تذکرِ بی ملاحظه ی مراقبت از تغذیه ی غذایی به کسی که در نگاهِ تو اندام متناسبی ندارد شاید به نظرِ تو محبت بیاید و در وجودِ او خاری باشد میانِ سینه، که تو از دلیل عدمِ تناسبِ اندامِ او بی خبری. یادت باشد، توجهِ دائم به جان مایه ی زندگیِ افراد را از یاد نبری. بدان که یک سوالِ ساده در مورد داشتن یا نداشتن رنگِ دیگری از یک ظرف یا یک لباس یا رفتن و نرفتن به مکانی که در نگاه تو عادی ست، می تواند در دلِ کسی حسرتی را به پا کند و خاطره ای را بیدار که اشک را همدمِ شبش سازد و ناامیدی را همراهِ روزش.


و از تو تمنا دارم، مراعاتِ همه ی اینها را در خانه ی خود و در مقابل همسر و فرزند خود، بیش از هر کس و هر جایِ دیگری. که تو در عینِ مادر و همسر و خواهر و خاله و عمه بودن، باز از عمقِ دلِ همه بی خبری.


دوستدارِ دلِ پر مهرت

مامان.


  • انارماهی : )

برای دخترم

نظرات  (۵)

من بشوم حنانه تو هی برایم بگویی و بنویسی...این اشک ها بهانه میخواهد...
چقدر این نوشته منو ترسوند ... 

خدا کمک کنه دلی رو نشکنیم 
حق
عزیزدلم....
مامان مهربون...
دارم نامه های به دخترانتون رو می خوانم...
به این رسیدم نتوانستم نگویم که:
این وعظ اکید شما به مراقبه دل ها برای دختر گل تان که ان شالله خودتان هم عامل بهش هستید اعتماد ما را به شما و همه آنچه در سر ماست بیشتر کرد....
پاسخ:
: )

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی