انارماهی

بسم الله

بایگانی

دنیا

شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۳۳ ق.ظ

حرفهایت، نقطه نظراتت و همه ی آنچه که این روزها از تو به گوشم رسید، به اضافه ی همه ی چیزی که خودم دیدم؛ از رابطه ی بینِ آدم ها ناامیدم کرد. شاید من توقع زیادی داشتم که فکر میکردم این روزهایم را بیشتر از بقیه هستی. شاید تقصیر من بود که توقع داشتم خوشحال شوی، بتابی، بخندی ... نمیدانی اما هر یک خبری که از تو به گوشم میرسد میشود خنجرِ گداخته، فرو میرود تویِ جگرم. دوست داشتم اینها را با خودت هم بگویم ولی میدانم که نمیفهمی. یا من حرف زدن بلد نیستم یا تو گوش دادن نمیدانی ولی مطمئنم مثلِ همیشه حرفم را نمیفهمی و بدتر از بد میشود حرف زدنِ این روزها، برای همین سکوت کرده ام.

سکوت کرده ام تا به خودم بگویم "غم" جزء جدایی ناپذیر زندگیِ دنیایی ست و درد موقعیت شناس نیست. سکوت کرده ام تا به خودم بفهمانم همه چیز رفتنی ست، مثلِ رابطه ی خوبِ من و تو. مثلِ همه ی درد و دل هایمان. سکوت کرده ام تا به خودم بفهمانم سکوت کردن بهترین کارِ تمامِ این سالها بود و نکردم.


ای کاش میشد نیش زبانت را عمل کرد، مثلِ دماغت، مثلِ چروکِ چشمت، مثلِ گونه هایت، ببینم اهالیِ اینجا شما دکتری را سراغ دارید که بتواند نیشِ زبان را بردارد؟ مثلِ قسمتی از معده، روده، مغز ...


anarmahi@

  • انارماهی : )

از اینجا که منم

نظرات  (۶)

ایکاش مغزشو  ی کوچولو عمل میکرد اونم سرپایی
سلام دوست عزیز
وبلاگ جالبی داری،موفق باشی.
خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنی.
  • آبجی خانوم
  • چنین دکتر یافت نشود انار ماهی جان
  • محمدهادی علی بابائی
  • می‌فرماد:
    گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر است
    داستان‌هایی که مردم از تو می‌گویند چیست؟!
    گشتیم نبود. نگرد نیست.
  • فاطمه دریایی
  • نیش ش مهم نیست خواهر... زهرش گاهی خیلی کاری ست...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی