انارماهی

بسم الله

بایگانی

: )

شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۲۹ ق.ظ
یه وقتی توی این زندگی، آدمی پا به روزهامون میذاره که آشناست. انقدر آشنا که فکر میکنیم سالها قبل باهاش درباره ی همه چیز، از مسخره ترین بحران های خاورمیانه تا شور و آبکی بودنِ قرمه سبزی، حرف زدیم. انقدر آشناست که اگر ساعت ها و ساعت ها فقط بشینیم و در سکوت نگاهش کنیم سیر نمیشیم. انقدر آشناست که یهویی میفهمیم اونی که همه ی لحظه هامون تا الان کم داشته خودِ خودِ خودشه؛ از اون لحظه به بعد، لحظه ها تنگ میشن، تاریک میشن، کش میان ... .
چون اونی که باید باشه هست
ولی نیست.

  • انارماهی : )

روزهای سبزِ گلدار

نظرات  (۶)

  • پلڪــــ شیشـہ اے
  • خیره ان شاءالله.
    یه روزی...یه جای این دنیا،منم یه همچین حسی داشتم...بعدنش روزام تنگ شد،لحظه هام تنگ شد،نفسم تنگ شد...واسه من خوب نبود،حداقل آخرش خوب نبود،ایشا...که واسه شما خوب باشه...
  • آبجی خانوم
  • آخ از دست این هست یا نیست
    ان شاالله خیره
  • عطیه میرزاامیری
  • ولی نیست
    مثل هر روز نشستم سر میزی که فقط

    خستگی های من و چای و کسی هست که نیست...
    دقیقا همینه .... 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی