انارماهی

بسم الله

بایگانی

هنوز ...

يكشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ب.ظ

نفس که میکشیدم انگار خار بود که توی سینه ام فرو میرفت، خاله میگفت بخاطرِ وایتکس است، مامان میگفت مالِ آلودگیِ هواست، دایی میگفت خودتو لوس نکن. من اما داشتم خفه میشدم. آب؟ بگو نفت، هر یک جرعه شعله می انداخت به وجودم. هوا روشن بود، ولی من در لیلة المبیت بودم.

و جعلنا میخواندم به اشک هام، صمٌ بکم میخواندم به صدای قلبم و لبخند میزدم، باید با نسترن ماهی درست میکردیم، با زهرا یک ربات که همه ی کارهای عزیز را بکند. سیگارهای دایی شیرزاد خوشبو بود، دلم سیگار میخواست. سیگاری که دودش بشود تار عنکبوتِ جلویِ صورتم، خودش بشود کبوتر و لانه کند رویِ گونه هام و کسی نباشد که اشک هام را.

آن شب شام چه خوردیم؟ نمیدانم. لیلة المبیتِ چشمهات بود از روزگارم و من تنهای تنهای تنها بی هیچ محضِ رضایِ خدا ابوبکری، ستاره میشمردم، زندایی ناراحت از نورِ صفحه ی گوشی و زهرا بی خواب و هوسِ بازی کرده، نگاهم میکرد، قورت دادنِ با چشم را تجربه کرده ای؟ من آن شب همه ی وجودم را تویِ چشمهام قورت دادم و برای سیده خانم نوشتم که: خوبم خیلی خوب.

دوست داشتم منتظر بمانم. یک روز، دو روز، سه روز، یک ماه، دو ماه. میدانی شازده، امیدِ من در انتظارم بود. انتظارِ رسیدن به یک سبز آبیِ روشن با راه های سفید و لیمویی. تو اما همین را هم از من گرفتی. انگار نمیدانستی بینِ امیدواری و انتظار توفیری نیست.

گفتی بن کن شدی، شدی؟ من هنوز منتظرم شازده .


+ربیع و هجرت و لیل است و باران

  کدام   آغاز بر من می دمد جان؟

  بـهـارِ     شیعـه    و   عیدِ   ائـمه

  من اهلِ ماتمم سامان به سامان

  • انارماهی : )

شازده

شعرماهی

نظرات  (۶)

خیلی خوشم اومد ازین متن
یادم نمیاد متنی اینجوری نوشته باشی
پاسخ:
قدیما مینوشتم
تو کبوترماهی ...

تگش اینجا هست


خدا رو شکر که خوشت اومده
  • دخترِ انـــــــــــار
  • بسپر به خدا و به من اعتماد کن..
    چشم هات را بارانی نبینم انارکم
    یاد این شعر افتادم 

    ترسم که در غم ما پرده در شود / این راز سر به مهر به عالم ثمر شود 


    پاسخ:
    ترسم که عشق در غم ما پرده در شود
    وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
  • سیده زهرا میم
  • شعر درستش اینه : ترسم که اشک در غم ما پرده در شود 
    وین راز سر به مهر به عالم سمر شود !
    سمر یعنی داستان . معنی مصرع اینه می ترسم که این رازه عشقی که در سینه دارم ، واسم داستان بشه و اینا (:
    پاسخ:
    بسیار بسیار متشکر و ممنون
  • مجتبی ب.س.س
  • من بی ثباطم اخه 
    :( 
    همینم به زور یادم اومد 
    معذرت :(
    پاسخ:
    عب نداره
  • علی رسولان
  • هنوز ضربدر شده در انتظار و این ...
    خیر باشد

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی