انارماهی

بسم الله

بایگانی

تو جانِ سالم از از بَغَلِِ من نمیبری ...

جمعه, ۶ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۲۷ ق.ظ
به گمانم پریدن ، بال میخواست شازده ، دو تا ، یکی رویِ کِتفِ راست ، یکی رویِ کِتفِ چپ ، از همان ها که کفترهای ممـمد مرغی دارند ، باد بندازی زیرشان و بال بزنی و بپری ، از این بام به آن بام ، از این آسمان به آن آسمان ، تا اینکه دیروز ، سرِ گذرِ حاج ملّا قُلی خان ، چشمم به جمالت روشن شد ، ...ماشاالله هزار ماشاالله چشم نیست که شازده ، انگبین است ، شهد است ، عسلِ وحشی ست ، چشمِ بد کور و دِل بد دور ، ... همان دیروز ، سرِ گذر ، بعد از صلاتِ ظهر ، جلویِ مسجد ، پیشِ چشمِ خلایق ، سرِ دلم را گذاشتم لبِ جوی و به جرعه آبی دهانش را خیساندم و بسم الله ی و رو به قبله و تمام ، ...دلم را عقیقهء چشمهات کردم شازده ، ...
  • انارماهی : )

شازده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی