[عنوان ندارد]
جمعه, ۱۰ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۴۷ ب.ظ
یابن الحسنراهِ وصال ... بستی با دیگران ... نشستی ... رو کن به هر که خواهی ... آقا گل پشت و رو ندارد ...+ خیلی حرف دارم برای گفتن ، به اندازهء تمام خطوطی که نوشتم و پاک کردم ، به اندازهء تمام کلماتی که خوردم و به دیوار روبرو نگاه کردم ، خیلی بغض دارم برای هوار کردن ، خیلی جمله ها دارم که باید شروع شود با :یا ایهالرفقا ... ، اما جایی خوانده ام که مرد است و کتمان ... . من آدمِ هوار هوار کردن نیستم ، آدم اعتراض کردن هم نیستم ، بارها سوخته ام و بارِ دیگر میسوزم ... اینها هم کنار خیلی چیزهای دیگر ... خیلی دوست دارم بگویم بدرود ، بگویم خداحافظ ، بگویم دیدار به قیامت ... اما مگر آدم همیشه همان کاری را میکندکه دوستش دارد ؟