انارماهی

بسم الله

بایگانی

روز سی و چاهارم

سه شنبه, ۷ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۵۵ ب.ظ
این روزهای مرا مهم نیست کسی بخواند یا نه ، من مینویسم برای فردای حافظه ام .امروز واردِ ساختمانِ عریض و طویلی شدم که لقبِ فرهنگی را یدک میکشید و به یک ساختمان مدرنِ فول امکانات بیشتر شباهت داشت تا جایی که قرار است کار فرهنگی کند . جوانکِ ترسویِ دل به دریا نزده ای را نشانده بودند که لابد یا فوقِ لیسانس داشت یا دکتری و مدیرِ بخش طویلی از آن سازمانِ عریضش کرده بودند ، جوانک ساده بود و برای ترسو بودنش دلم سوخت ، دلم سوخت که نمیدانست یک مدیر فرهنگی باید نام تمام شخصیت هایی که ما میبریم را بداند و اگر هم نمیداند جوری واکنش نشان دهد که یعنی بله من این آدم را میشناسم یا من با فلان آدم کار فرهنگی کرده ام ، یا فلان شماره از نشریه بهمان که سالِ فلان درامد طرحش مالِ من بود ، یا شما موسسه فلان را میشناسید ؟ بنده مدتی ...هی دلم میخواست از زبانش اینها را بشنوم ، هی منتظر بودم بعد از بردنِ نام آقای الف و ب و صاد و ضاد و طا ، یک واکنشی ببینم که نشان دهد این آدم قبلا یک بار این آدمها را از نزدیک دیده ، هی دلم میخواست جوانک یک طرح بگذارد روی طرحی که داشت پروپوزالش را میخواند ، هی دوست داشتم از طرحمان ایراد بگیرد ، دوست داشتم بگوید ما قبلا مشابه این کار را کرده ایم ... دوست داشتم نمونه کاری که آورد از نظرِ گرافیکی فول باشد ، دوست داشتم کتابی که هدیه داد مالِ دو ماه قبل در سالِ نود و دو باشد نه سالِ هشتاد و نه ...یعنی از سال هشتاد و نه تا نود و دو هیچ کارِ شاخِ دیگری در این طبقهء عریضِ فرهنگی صورت نگرفته بود ؟ادارهء تمیزی بود انصافاً ، جوانک دو تا منشی هم داشت ، فرت و فرت و پشت سر هم هم برایم چای آوردند ، توی اتاق جوانک هم اتاق کنفرانس جدا بود هم یک اتاق شخصی ... آنجا همه با هم میگفتند و میخندیدند و ساختمان هیچ شباهتی به ساختمانی که منتسب به فرهنگ و هنر است ... نداشتدلم امروز سوخت ... و بیشتر از قبل احساس مسوولیت کردم و باز دلم خواست با همهء نفرتم از دانشگاه و کنکور و درسهای کلیشه ایِ به دردنخور و اساتیدِ یدکـ ـکش ، شیش تا دکتری داشته باشم که یک روزی ، یک جایی ، کسی نتواند بخاطر نداشتنِ مدرک تمام استعدادم را زیرِ پاهاش لهـ کند ...درس بخوانید بچه مذهبی ها ...+ روزهای آخر چله خیلی خوب است ، خیلی ... خیلی به آنچه میخواستم برسم نزدیک شده ام ... خیلی ... نزدیک شده ام ها .. نرسیدم ، و همین نزدیک شدن را عشق است
  • انارماهی : )

چهل

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی