نوزده: اِنّی اَتَوَجَّهُ اِلَیکَ یا بَقیَّةَ الله
شنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۳۸ ق.ظ
سخنران بلندگو گرفته بود دستش و حرف میزد. اشک میریخت و راهکار میداد، رویکردش این طوری بود که از حضّار فقط سوال میپرسید، "فکر میکنید امام زمان کجای زندگی شماست؟" ، "چقدر واقعا میخواید امام زمان بیاد؟" ، "اگر آقا دفتری داشته باشه که اسم شما تویِ اون دفتر باشه فکر میکنید اسم شما کجایِ اون دفتره؟" ، سوال میپرسید و منتظر جواب نمی ماند و رد میشد، حضار هم اشک میریختند و ناله میکردند. یک دفعه گفت: "روزی یک ساعت، روزیِ نیم ساعت، روزی یک ربع با آقا حرف بزنید، برای آقا بنویسید، با آقا ارتباط بگیرید، تویِ بیست و چهار ساعت چقدر با آقا حرف میزنید؟" بعد هم اضافه کرد: "آیت الله بهجت تاکید داشتند کسی که متوجهِ حضورِ امام زمان باشه به مقام مراقبه میرسه و دیگه نیازی به مشارطه و محاسبه نداره" ، میگفت: "خودتون رو متوجهِ حضورِ امام زمان بکنید".
من ای صبا ره رفتن به کوی یار ندانم..
تو میروی به سلامت سلام ما برسان...