انارماهی

بسم الله

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواب» ثبت شده است

کاش خوش اخلاق تر بودم

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ق.ظ

آمده بودی، درست مثلِ همه ی هیبتی که تویِ عکس ها و فیلم هایت دیده ام. مطمئن و آرام آمده بودی. نشسته بودی و حرف زده بودی و رفته بودی، من قامتت را از دور، از پشت سر، دیده و شناخته بودم. اما تا به خودم بجنبم وقتِ ملاقات تمام شده بود. باید صبر میکردم. مجال فکر کردن به اینکه تو چطور از سیزده خرداد شصت و هشت برگشته ای به سال نود و پنج نبود، مهم این بود که در این دیارِ بی کسی آمده بودی. آمده بودی و دوباره همه دورت حلقه زده بودند. نه جایی مثلِ جماران، در خانه ای ساده تر، مال یک نفر از اقوامِ ما. همانجا سکنی گزیده بودی و هرازچندگاهی میامدی برای حرف زدن، برای گفتن، با همان هیبتِ مردانه. عمامه ی سیاه و چشم های نافذ و کلماتی که انگار از آسمان بر زمین میبارید.


نزدیک ترین جا به تو را برای نشستن انتخاب کردم، نشستم، خیلی ها بودند، منتظر نشستیم، از جایی که نشسته بودم با تو هیچ فاصله ای نبود، هم خوب میشد دیدت و هم صدایت را شنید. آمدی، حرف زدی و رفتی و این ماجرا چند بارِ دیگر در همان خانه تکرار شد تا یک نفر آمد که از ما نبود، تمامِ حرفهایش وقتی که نبودی یکباره در ذهنم ریشه دواند. تمسخرهای همیشگی، تهمت ها، افترا، فحاشی ها و حرفهایی که تو نبودی و تو را به آنها نسبت داده بودند. درگیر شدم، لفظی، میخواستم از تو دفاع کنم، آمدنت به تاخیر افتاد، دعوا بینِ همه زیاد شد، دنیا را دعوا برداشت، دعوا سرِ دوست داشتن و نداشتنِ تو. جنگِ بزرگی درگرفت و تو رفتی با یک یادداشت:

شما هنوز به رشدِ اخلاقیِ ظهورِ امام زمانتون نرسیدید.


و من بیدار شدم با دنیایی از سوال، که نه نماز، نه روزه، نه زکات، نه خمس، نه حج، نه حجاب، ... ما برای نداشتن اخلاق محروم شده ایم ...

  • انارماهی : )

13. کسی اینجا تعبیرِ خواب میداند؟

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۶ ب.ظ

+ خواب دیدم تویِ حرمِ امام رضا دارم در به در دنبالِ کفش هام میگردم، کفش هایی که نبود، و من نمیدانم چرا انقدر دنبالشان میگشتم و هیچ کس نمیفهمید دنبالِ کفش گشتن یعنی چی ... بارِ اولی نیست که تویِ حرم گم میشوم و دنبالِ چیزی میگردم، چیزی که هیچوقت پیدا نمیشود ...


+ خواب دیدم مرده ام، مرده بودم و دنبالِ یک قالب یخ بودم، روحم دنبالِ یک قالبِ بزرگِ یخ بود برایِ رویِ جنازه، هی میگشتم و میخواستم یک قالب یخِ بزرگ پیدا کنم برایِ رویِ جنازه ام ... یخی که اندازه ی کلِ تابوت باشد ...


دو شب پشتِ هم این خواب ها را دیدم ... و امروز صبح که تویِ خواب دیدم امام آمده، آمده بود و به من یاد میداد چطور میشود بلبشوهای اجتماعی - سیاسیِ این روزها را جمع کرد ... و من در خواب یاد گرفته بودم، یاد گرفته بودم تعادل را ... و حالا، در بیداری، نمیدانم حکمتِ این خواب ها چیست ...


و مهمانیِ آخرِ هفته که بهم میخورد .

  • انارماهی : )