جهان در آینه ی چشمِ تو مشوش و ما / به انتظارِ بلوغی از آسمان هستیم
اما
حواست باشد.
یک جاهایی تویِ این دنیا هست، یک لحظه هایی، یک روزهایی هست، که جان و مال و آبرویت را میگیرند، تا چیزی به دیگری بفهمانند و نمیفهمد. تو را در این نقطه ها فدا کرده اند و فدا شدنِ هر کسی به اندازه ی ظرفیتِ خودش کم و زیاد دارد. ولی بدان رئوف، که این فقط یک رویِ سکه ی بلاست، یک سویِ قضیه لشکری چهارهزار نفری ست که مقابلِ تو ایستاده و این تویی که خدا فدایی ات میخواهد برای فهماندنِ چیزهایی به عده ای کثیر یا قلیل و رویِ دیگرِ سکه این است که آن لشکرِ چهارهزار نفری خودت هستی که صف کشیده ای مقابلِ خودت و باید جان و مال و آبرو را هفتاد بار فدا کنی تا بفهمی ؛ و قانونِ عالم این طور است که میفهمانندت.
سعی کن کلامِ مادر را بفهمی رئوف.
حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام، در عاشورا جان و مال و آبرو داد، و رسید به آنچه باید میرسید و تو روزی هفتاد بار جان میدهی مقابلِ لشکرِ چهارهزار نفریِ ابنِ زیادِ نَفس. کدام دانش آموزی ست که بی سختیِ شب بیداری و نچشیدنِ طعمِ تلخِ همبازی نشدن با دیگران، نمره ی قبولی بگیرد؟
بگذر رئوف
از خیلی چیزهای این دنیا و از من میشنوی حتی آن دنیا هم بگذر. بگذار آنچه هست، رضایتِ او باشد. نه رضایتِ تو. خطکشِ پنج سانتیمتریِ وجودِ تو، اگرچه ذره هم نیست در مقابلِ قدّ به آسمان رسیده یِ امیرالمومنین علی علیه السلام، ولی همین پنج خط را پر کن. اندازه ی همین پنج خط، بنده ی خوبی باش. اندازه ی همین پنج خط مقابلِ نَفست فدا شو، تا بفهمد آنچه را باید بفهمد.