انارماهی

بسم الله

بایگانی

۱۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

روز چهاردهم: مطمئن باش

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۱ ب.ظ

حرف نزدن خیلی سخته، ولی تحملِ رنجِ بعد از حرفِ بی ربطی که از دهنت درومده سخت تره.

  • انارماهی : )

روز سیزدهم: راست میگه

يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۱۲ ب.ظ

بابابزرگم همیشه میگه: اگر میخوای حرفت رو بشنون، زیاد حرف نزن.



  • انارماهی : )

روز دوازدهم: زنده میمونی

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۸ ب.ظ

همیشه نباید موضوعی برای حرف زدن داشته باشی. گاهی سکوت کن. حرف نزن. این هنر نیست که هی سوال بپرسی، هی دخالت کنی، هی ماجراهای مختلف تعریف کنی، هی هی هی حرف بزنی.



  • انارماهی : )

روز یازدهم: یادگاری از رسول

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۳ ب.ظ

اینکه گفته شده با هرکس باید به اندازه ی درک و فهمش حرف زد، به معنی این نیست که اگر کسی بی ادبی کرد تو هم بی ادبی کن. رسول الله هرگز به دور از ادب با عربِ جاهلیت حرف نزد.


  • انارماهی : )

روز نهم: دقّت کن

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۱ ب.ظ

هیچ آدمی نمیتونه یه راهنمای تمام و کمال برای تو باشه. پس قبل از اینکه سفره ی دلت رو پیش هر کسی باز کنی برو سراغ اهلش، برو سراغ ائمه ی معصومین و رسولان الهی. هیچ اتفاق خاصی هم که برات نیفته حداقلش اینه که رازت رو با آدم هایی که نمیدونی ظرفِ وجودیشون زیرِ بار درد و دلِ تو پر میشه یا نه، در میون نگذاشتی.


  • انارماهی : )

روز هشتم: حتّی

سه شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۳ ب.ظ

گاهی حتی یه سوال ساده ی ساده ی ساده مثل: "روزه ای؟" انقدر برای طرف مقابل شخصیه که ممکنه بخاطرش دروغ بگه.

پس لطفا قبل از هر سوالی حسابی فکر کن.

  • انارماهی : )

روز هفتم: و لاتجسسوا

دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۴۳ ب.ظ
وقتی که از سادگیِ طرفِ مقابلت استفاده میکنی و دوپهلو حرف میزنی که از زیر زبونش حرف بکشی و منظور واقعی ت رو پشت کلماتِ دیگه ای پنهان میکنی، دقیقاً شدی مصداق بارز تجسس در امور.

  • انارماهی : )

روز ششم: زرنگی

يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۹ ب.ظ

وقتی حرفی رو نصفه میزنی با این هدف که به طرفت گِرا داده باشی و مثلا از حریم خصوصی ت مراقبت کرده باشی و بعد هم از ادامه دادنِ صحبت خودداری میکنی، در تمامِ غیبت ها و تهمت ها و تفکراتِ بدی که به واسطه ی حرف زدنِ نصفه نیمه ی تو، تو ذهنِ طرفِ مقابل شکل میگیره، شریکی، فکر نکن با نصفه نیمه گفتن یک قضیه از غیبت کردن جلوگیری کردی.



  • انارماهی : )

روز چهارم: ممنوعه

جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۵۲ ب.ظ

بعضی حرفها، مثل منطقه ی ممنوعه س. قبل از هر سوالی فکر کن. اگر دوست نداری از خودت پرسیده بشه، از دیگری هم نپرس. آدما رو تو موقعیت سخت پاسخ دادن به سوال های شخصی شون قرار نده.

  • انارماهی : )

روز دوم: فکر

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۲۳ ب.ظ

بهتره به جای ایییین همه نالیدن از زندگی با این توجیه که: "وقتی با یکی حرف میزنم سبک میشم"، یه کم به حقیقتِ زندگی مون فکر کنیم و باهاش نجنگیم.



چهارشنبه نویسی سی و هفتم: خواب


  • انارماهی : )

روز اول: حرف

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۱۳ ب.ظ
موقع به زبون آوردن هر حرفی، یه کم فکر کن. فقط یه کم. ببین گفتنِ این حرف چیزی رو تو این عالم جابجا میکنه یا نه. اگر نه، نگو
  • انارماهی : )

کاش خوش اخلاق تر بودم

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ق.ظ

آمده بودی، درست مثلِ همه ی هیبتی که تویِ عکس ها و فیلم هایت دیده ام. مطمئن و آرام آمده بودی. نشسته بودی و حرف زده بودی و رفته بودی، من قامتت را از دور، از پشت سر، دیده و شناخته بودم. اما تا به خودم بجنبم وقتِ ملاقات تمام شده بود. باید صبر میکردم. مجال فکر کردن به اینکه تو چطور از سیزده خرداد شصت و هشت برگشته ای به سال نود و پنج نبود، مهم این بود که در این دیارِ بی کسی آمده بودی. آمده بودی و دوباره همه دورت حلقه زده بودند. نه جایی مثلِ جماران، در خانه ای ساده تر، مال یک نفر از اقوامِ ما. همانجا سکنی گزیده بودی و هرازچندگاهی میامدی برای حرف زدن، برای گفتن، با همان هیبتِ مردانه. عمامه ی سیاه و چشم های نافذ و کلماتی که انگار از آسمان بر زمین میبارید.


نزدیک ترین جا به تو را برای نشستن انتخاب کردم، نشستم، خیلی ها بودند، منتظر نشستیم، از جایی که نشسته بودم با تو هیچ فاصله ای نبود، هم خوب میشد دیدت و هم صدایت را شنید. آمدی، حرف زدی و رفتی و این ماجرا چند بارِ دیگر در همان خانه تکرار شد تا یک نفر آمد که از ما نبود، تمامِ حرفهایش وقتی که نبودی یکباره در ذهنم ریشه دواند. تمسخرهای همیشگی، تهمت ها، افترا، فحاشی ها و حرفهایی که تو نبودی و تو را به آنها نسبت داده بودند. درگیر شدم، لفظی، میخواستم از تو دفاع کنم، آمدنت به تاخیر افتاد، دعوا بینِ همه زیاد شد، دنیا را دعوا برداشت، دعوا سرِ دوست داشتن و نداشتنِ تو. جنگِ بزرگی درگرفت و تو رفتی با یک یادداشت:

شما هنوز به رشدِ اخلاقیِ ظهورِ امام زمانتون نرسیدید.


و من بیدار شدم با دنیایی از سوال، که نه نماز، نه روزه، نه زکات، نه خمس، نه حج، نه حجاب، ... ما برای نداشتن اخلاق محروم شده ایم ...

  • انارماهی : )

رسید نامه به حدی که واژه کم آمد

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۹ ب.ظ


چهارشنبه ی سی و ششم: کیلیک



  • انارماهی : )

به اون بالا نگاه کنید

يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۲۸ ق.ظ

اون بالا دو تا لینک اضافه شده تحت عنوان: دوره های رشد تفکر اجتماعی و عناصر ساختار وجودی انسان روی اون دوتا کلیک کنید توضیحاتش رو هم براتون نوشتم. مطمئنم به کارتون میاد. سوالی هم بود در حد وسعم درخدمتم.


با تشکر از توجهِ شما

: )


  • انارماهی : )

بسم الله الرحمن الرحیم

يكشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۲۵ ب.ظ


وَالضُّحَى ؛ که انتخاب سخت ترین کارِ دنیاست ، وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى ؛ نه اینکه ندانم چه چیز را انتخاب کنم، نه اینکه مطمئن نباشم کدام راه درست است، نه، مساله خودِ انتخاب است که سخت ترین کارِ دنیاست ، مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ؛ بین دو راه مانده ای که کدام را انتخاب کنی، یک نفر برادری اش را ثابت کرده، یکی دیگر نه، ولی هم این مهم است و هم آن و تو واماده میان این دو ... ، وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الْأُولَى ؛ چه کنم؟ کدام یک؟ وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى ؛ چه زمانی؟ کِی؟ دیر یا زود؟ منِ انسانِ عجول چقدر صبر کنم؟ أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى؟ وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى؟ وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى؟ هر کدام حجت میاورند، هر کدام در هر مقطعی کاری کرده اند که باید، جایی بوده اند که باید، یکی اندازه ی خدایی خود و دیگری اندازه ی بندگیِ خودش ... تو چه کردی؟ قرار است چه بکنی؟ فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ ؛ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ؛ وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ ؛ چه کسی یتیم تر از توی آخرالزمانیِ ایمان به پوست پاره آورده؟ چه کسی سائل تر از توی امام زمان ندیده ی اضطرارنافهم؟ هان ؟ چه کسی یتیم تر از تو برای رفتن پیشِ خدایت؟ بگو، به خاطر بیاور، نعمت های پروردگارت را بشمار، ببین :


أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ؟ کداممان بودیم؟ ما یا حرف مردم؟ وَوَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَکَ ؛ ما تو را درک کردیم یا مردم؟ الَّذِی أَنقَضَ ظَهْرَکَ ؛ داشتی لِه میشدی بیچاره، شکسته بودی، تمام شده بودی، نابود شده بودی، پیش همین مردمی که میگویی بی آبرو و اعتبار شده بودی ، وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ؛ آبرودارت کردیم، حرفت را بلند مرتبه کردیم، نگاهت را با جذبه کردیم، بینِ همین مردمِ بی عزت عزتت دادیم ، فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ؛ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ؛ منِ ربِّ کن فیکون دارم قسم میخورم، مردم نیستند، منم، ببین، من منم که میگویم با هر سختی آسانی ست از من میشنوی نه مردم ، فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ ؛ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ؛ یعنی که فارغ میشوی از این غم، یعنی که مشتاق میشوی به عبادتِ من، یعنی که بنده میشوی، پس بکوش، بکوش و عبادت کن، بکوش و صبوری کن، بکوش و چشم بر حرفِ مردم ببند، بکوش و زندگی کن، که من هستم.


+ معنایِ سوره ی ضحی و انشراح را بخوانید.

+ این دو سوره به یکباره بر قلب پیامبر گرامی اسلام نازل شده اند، و هر زمان که قرائت میشوند باید با هم و پشتِ سرِ هم خوانده شوند حتی در نمازِ واجب.

+ حرفِ خدا.

  • انارماهی : )

هوم؟

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ب.ظ

حرف مردم مهم تره یا حرفِ خدا؟



  • انارماهی : )