کافیه نخوایم همه چی اون جوری باشه که ما میخوایم
جمعه, ۱۱ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ق.ظ
وقتی اتفاقی میفته، زندگی از روندِ عادی خودش خارج میشه، مشکلی پیش میاد، یا هر چیزی که فکرِ ما رو به خودش مشغول کنه. اولین سوالی که به ذهنمون میرسه اینه که "چیکار کنم؟". از دوست و آشنا گرفته تا مشاورهای خبره رو ردیف میکنیم و از هر کدوم به نوعی میپرسیم "چیکار کنم؟". دعا میکنیم، نذر میکنیم، از بقیه میخوایم برامون دعا کنند و هزار و یک راه رو پیدا میکنیم که ببینیم بالاخره به کدوم یکی از این راه ها میشه پا گذاشت و هی از خودمون و دیگران میپرسیم "چیکار کنم؟".
ما دوست داریم زودتر برگردیم به برنامه ی عادی زندگی مون، دوست داریم زودتر اون دل مشغولی رو از بین ببریم، دلمون میخواهد هرچه سریعتر از موقعیتی که توش افتادیم رها بشیم، و همه چی بشه دقیقا همون طوری که ما میخوایم. البته این کاملا طبیعیه و اگر غیر از این باشه جای تعجب داره ولی بد نیست گاهی کارهای عجیب بکنیم. به جای تغییر موقعیت و درست کردنِ موقعیت و حل کردنِ مساله و کمک گرفتن از در و همسایه و دوست و آشنا و مشاور و استاد و ... یه ذره تلاش کنیم با اتفاقِ پیش اومده کنار بیایم. به جای اینکه بخوایم حذفش کنیم، تغییرش بدیم و باهاش بجنگیم، باهاش بسازیم.
زندگی یه خونه ست، با یک عالمه سنگ و چوب و آهنِ نا همسان که باید با دست های ما ساخته بشه، مهم اینه که یاد بگیریم، از این چوب و سنگ و آهن های غیرِ هم شکل و بعضا خراب و شکسته و درب و داغون، خونه ای بسازیم که نه تنها خودمون توش آرامش داشته باشیم، که وقتی بقیه هم پا به خونه ی ما میذارن، حس کنند از یه دنیای درب و داغون پا به بهشت گذاشتن.
ما دوست داریم زودتر برگردیم به برنامه ی عادی زندگی مون، دوست داریم زودتر اون دل مشغولی رو از بین ببریم، دلمون میخواهد هرچه سریعتر از موقعیتی که توش افتادیم رها بشیم، و همه چی بشه دقیقا همون طوری که ما میخوایم. البته این کاملا طبیعیه و اگر غیر از این باشه جای تعجب داره ولی بد نیست گاهی کارهای عجیب بکنیم. به جای تغییر موقعیت و درست کردنِ موقعیت و حل کردنِ مساله و کمک گرفتن از در و همسایه و دوست و آشنا و مشاور و استاد و ... یه ذره تلاش کنیم با اتفاقِ پیش اومده کنار بیایم. به جای اینکه بخوایم حذفش کنیم، تغییرش بدیم و باهاش بجنگیم، باهاش بسازیم.
زندگی یه خونه ست، با یک عالمه سنگ و چوب و آهنِ نا همسان که باید با دست های ما ساخته بشه، مهم اینه که یاد بگیریم، از این چوب و سنگ و آهن های غیرِ هم شکل و بعضا خراب و شکسته و درب و داغون، خونه ای بسازیم که نه تنها خودمون توش آرامش داشته باشیم، که وقتی بقیه هم پا به خونه ی ما میذارن، حس کنند از یه دنیای درب و داغون پا به بهشت گذاشتن.