حرف نزدن خیلی سخته، ولی تحملِ رنجِ بعد از حرفِ بی ربطی که از دهنت درومده سخت تره.
بابابزرگم همیشه میگه: اگر میخوای حرفت رو بشنون، زیاد حرف نزن.
همیشه نباید موضوعی برای حرف زدن داشته باشی. گاهی سکوت کن. حرف نزن. این هنر نیست که هی سوال بپرسی، هی دخالت کنی، هی ماجراهای مختلف تعریف کنی، هی هی هی حرف بزنی.
اینکه گفته شده با هرکس باید به اندازه ی درک و فهمش حرف زد، به معنی این نیست که اگر کسی بی ادبی کرد تو هم بی ادبی کن. رسول الله هرگز به دور از ادب با عربِ جاهلیت حرف نزد.
هیچ آدمی نمیتونه یه راهنمای تمام و کمال برای تو باشه. پس قبل از اینکه سفره ی دلت رو پیش هر کسی باز کنی برو سراغ اهلش، برو سراغ ائمه ی معصومین و رسولان الهی. هیچ اتفاق خاصی هم که برات نیفته حداقلش اینه که رازت رو با آدم هایی که نمیدونی ظرفِ وجودیشون زیرِ بار درد و دلِ تو پر میشه یا نه، در میون نگذاشتی.
گاهی حتی یه سوال ساده ی ساده ی ساده مثل: "روزه ای؟" انقدر برای طرف مقابل شخصیه که ممکنه بخاطرش دروغ بگه.
پس لطفا قبل از هر سوالی حسابی فکر کن.
وقتی حرفی رو نصفه میزنی با این هدف که به طرفت گِرا داده باشی و مثلا از حریم خصوصی ت مراقبت کرده باشی و بعد هم از ادامه دادنِ صحبت خودداری میکنی، در تمامِ غیبت ها و تهمت ها و تفکراتِ بدی که به واسطه ی حرف زدنِ نصفه نیمه ی تو، تو ذهنِ طرفِ مقابل شکل میگیره، شریکی، فکر نکن با نصفه نیمه گفتن یک قضیه از غیبت کردن جلوگیری کردی.
بعضی حرفها، مثل منطقه ی ممنوعه س. قبل از هر سوالی فکر کن. اگر دوست نداری از خودت پرسیده بشه، از دیگری هم نپرس. آدما رو تو موقعیت سخت پاسخ دادن به سوال های شخصی شون قرار نده.
بهتره به جای ایییین همه نالیدن از زندگی با این توجیه که: "وقتی با یکی حرف میزنم سبک میشم"، یه کم به حقیقتِ زندگی مون فکر کنیم و باهاش نجنگیم.
چهارشنبه نویسی سی و هفتم: خواب