انارماهی

بسم الله

بایگانی

۸ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

روز هفتم

دوشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۰ ب.ظ

انقدر روضه ی باز نخوانیم و خودمان را به شنیدن روضه هایی که شان اهل بیت را از بین می برند عادت ندهیم. برای بعضی روایات که در ساده ترین بیان ممکن غربت سیدالشهدا و اهل بیت را نشان می دهند میشود روزها و ماه ها گریست.  مثل روایت زیر که غربت امام را در شهر و دیار خود و قبل از واقعه ی عاشورا نشان می دهد .


آیت الله بهجت :

" قبل از صادقین و باقرین علیهما السلام* اصلا از سیدالشهدا سلام الله علیه، علی بن حسین و حسن بن علی علیه السلام تعداد نادری روایت (نقل) شده است. 

(مردم) اصلا کاری به اینها نداشتند.

حتی از اینها بالاتر (نقل شده که) ابن عباس و حضرت سیدالشهدا (باهم) بودند، یک نفر آمد از ابن عباس مساله ای را سوال کرد. سیدالشهدا علیه السلام جوابش را داد. آن شخص گفت: از تو سوال نکردم؛ یعنی از ابن عباس سوال کردم. تا به این درجه (از اهل بیت علیهم السلام دور بودند). ابن عباس فرمود: هذا من معادن العلم (او از معادن علم است. او را با دیگران قیاس نکن)."

.


هنگامی که ابن عباس برای مردم سخن می گفت نافع بن ازرق بلند شد و گفت: ای ابن عباس درباره ی مورچه و شپش نظر می دهی، خدایت را که میپرستی برایم توصیف کن.

پس ابن عباس بخاطر بزرگی و جلالت خدا سر به زیر افکند. حسین بن علی علیهما السلام در گوشه ای نشسته بود، گفت: ابن ازرق بیا تا پاسخت را بدهم.

او گفت: از تو نپرسیدم

ابن عباس گفت: ای ابن ازرق او از اهل بیت نبوت است و آنان وارثان علم هستند ...


*امام صادق و امام باقر علیهما السلام

.

.

توحید صدوق ص۸۰ ؛ بحارالانوار ج۴ ص۲۹۷ ؛ تفسیر عیاشی ج۲ ص۳۳۷ ؛ البرهان بی تفسیرالقرآن ج۳ ص۶۵۷ ؛ بحارالانوار ج۳۳ ص۴۲۳

  • انارماهی : )

روز چهارم

پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۸ ب.ظ

در یاری امام زمان عج الله تعالی ایشان به یارانی نیازدارند که زنانشان قدرت دفاع تعقلی و تفکری داشته و در میان دشمنان بتوانند گواهانِ خوبی برای شجاعت و دلاوری های لشکر اسلام باشند و مردانی که هر کدام از نظر شجاعت و قوای جسمی و توانایی های جنگی در حد بالایی از توانایی باشند. پس هم باید تربیت کننده ی خود و هم همسرانِ خود و هم فرزندانِ خود باشیم.


آیت الله العظمی بهجت:

"(هریک از ) بزرگسالهای (لشکر سید الشهدا علیه السلام) بیشتر از صد نفر از کفار سفیانی را می کشتند. نقل شده: "سید الشهدا علیه السلام خانه ای نگذاشت الّا اینکه در آن خانه نوحه خوانی برای مقتولِ خودشان کردند" مگر شوخی است؟ یک نفر، علی اکبر سلام الله علیه، دویست نفر را کشت. مگر شوخی است؟! (آنها هم او را) تقطیع کردند. مثل اینکه دویست مرتبه او را کشتند. تقطیعش کردند، اما خود علی اکبر علیه السلام هم آن کار را کرد (و دویست نفر را کشت) و تمام کوفه عزا خانه شد"


ابن عصفور بحرانی در مقتلش نوشته است: یکی از آنها (دشمنان) در مجلس یزید گفت:
حسین با عده ای از اصحاب و خانواده اش آمد و به آنها هجوم بردیم و برخی شان به برخی دیگر پناه می بردند و ساعتی نگذشت که همگی را کشتیم.
در این هنگام صدیقه ی صغری زینب علیها السلام فرمود: مادران فرزند مرده بر تو بگریند، ای دروغگو! همانا شمشیر برادرم حسین علیه السلام خانه ای را در کوفه بدون گریه کننده و نوحه خوان باقی نگذاشت.
و این اشاره به تعداد انبوه کشتگان از لشکر ابن زیاد است.

موصوعة کربلا ج2 ص254 ؛ به نقل از : اسرارالشهادة فاضل دربندی ص354

  • انارماهی : )

روز سوم

چهارشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۱ ق.ظ

شاید مداح و روضه خوان قصدش این باشد که به هر طریقی از مردم اشک بگیرد و شاید قصدِ ما بعد از مدتی این شود که در خانه بمانیم و مطالعه کنیم و خودمان برای خودمان اشک بریزیم؛ اما این تنها راه نیست. نباید مجالس اباعبدالله را خالی کرد. میشود مطالعه داشت، اصل واقعه را فهمید و با این نیت و طلب در مجلس حاضر شد:

خدایا عقل ما را به مدد سیدالشهدا در این مجلس روضه فعال بگردان و به ما کمک کن تا بر حقایقی که از آن واقعه روزی فکر و ذهن و دلمان می کنی بگرییم، نه بر آنچه که عزت و شرفِ اهل بیتِ پیامبر تو را از بین می برد.


اباعبدالله چنین یارانی داشتند:

آیت الله العظمی بهجت:

"کاری که به عابس رحمةالله نسبت می دهند که در روز عاشورا در میدان جنگ زره انداخت و لخت شد، سهل است؛ زیرا تمام اصحاب و خود آن حضرت مُستَمیت* بودند و می دانستند که کار تمام است و تنها مساله مردن و شهادت در میان بود.
عقلای عالم در چنین مواضعی از خواسته ی خود دست بر می دارند، یعنی یا تسلیم می شوند یا فرار می کنند ، مگر اینکه رابطه ی دینی و رادع* مذهبی و الهی داشته باشند، چنانکه اصحاب سیدالشهدا علیه السلام در کربلا چنین بودند و مرگ نزد آنها "احلی منَ العَسَل" بود. آیا می شود این جمله را خلاف واقع دانست؟"

*مستمیت: طالب مرگ و شهادت
*رادع: بازدارنده، مانع

وقتی عابس بن ابی شبیب شاکری به میدان رفت، ربیع بن تمیم همدانی او را دید و گفت: وقتی او را دیدم که می آید شناختمش و گفتم : ای مردم این شیر شیران است، این پسر ابوشبیب است! هیچکس از شما به سوی او نرود.
او شروع به فریاد زدن کرد: مردی نیستکه در مقابل مردی بایستد؟!
عمربن سعد گفت: با سنگ بزنیدش (یعنی کسی جرات نبرد تن به تن با او را نداشت)
از هر طرف به سمت او سنگ پرتاب می کردند. وقتی ابن شبیب این را دید(که دشمن جرات مقابله با او را ندارد)، زره و کلاه خودش را انداخت و به لشکر دشمن حمله کرد
به خدا قسم دیدم که با بیش از دویست نفر پیکار می کرد. سپس آنان از هر طرف گردش جمع شدند و او را کشتند.

وقعةالطف: ص237 ؛ بحارالانوار ج45 ص29 ؛ نفس المهموم ص255

  • انارماهی : )

روز دوم

سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۳۲ ق.ظ
باید فکر کنیم به اینکه از ما چه می خواهند. یک سینه زنی سنگین؟ پیدا کردن یک هیاتِ شلوغ و معروف؟ رفتن به مجلسی که "همه" می روند؟ لباس عزای گران و پر زرق و برق؟ خود و خانواده ی خود را به هر زحمت و اذیتی انداختن برای دادنِ نذری؟ کلاس های درس را رها کردن برای رفتن به هیات؟
یا از ما مهربانی می خواهند، از ما ولایت فهمی می خواهند، از ما خلق و خویِ خوش می خواهند، از ما بخشندگی می خواهند، از ما حلال خواری می خواهند و کم فروشی نکردن، از ما امر به معروفِ عملی میخواهند، از ما جاهل نبودن و بصیرت داشتن می خواهند، از ما فهم بینِ حق و باطل می خواهند، از ما فهم بینِ بد و بدتر می خواهند ...

باید فکر کنیم به اینکه از ما اسبمان را نمی خواهند

آیت الله العظمی بهجت:

"(عبیدالله بن حرّ جعفی در پاسخ دعوت امام حسین علیه السلام برای یاری) به حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه عرض کرد: "این فرس* خود را به شما می دهم، هرگز نشده که رویِ این فرس به مقصد نرسم؛ این قدر میمون و مبارک است"
حضرت سیدالشهدا علیه السلام فرمود: "احتیاجی به فرس شما نداریم" و برخاست و آمد. وقتی عبیدالله بن حر جعفی بعد از شهادت امام حسین علیه السلام از کربلا عبور کرد، به علامت پشیمانی از اینکه سیدالشهدا را یاری نکرده اشعاری خواند":

آیا با شهید، پسر فاطمه نجنگیدی؟
درحالی که من بر بی یاور گذاشتن او و دوری گزیدن از او
و بیعت با این پیمان شکن خود را سرزنش می کنم
پشیمانم که یاری اش ندادم
بدانید هرکس وفا نکند پشیمان می شود
و من از آن رو که از یاورانش نبودم
گرفتارِ حسرتی هستم که از من جدا نمی شود

*اسب

  • انارماهی : )

روز اول

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۱ ق.ظ
آیت الله العظمی بهجت:

"از اهمِّ آدابِ زیارت این است که بدانیم
بینِ حیات معصومین علیهم السلام و مماتشان هیچ فرقی وجود ندارد؛ یعنی الان هم امام حی است و حرفت را می شنود."

برای ما کربلا ندیده ها همین بیرق روضه، همین پرچمِ سیاه، همین صلی الله علیک یا اباعبدالله های سه باره ی بی موقع که در طولِ روز و بینِ هزار و یک کار میاید رویِ زبانمان، مثلِ زیارت می ماند، مثلِ آمدن، مثلِ نشستن در صحن و دل سبک کردن. حرفهای این شب هایم را به این امید میزنم که می شنوی، یک به یک. نه که سال های پیش شک داشتم در شنیدنِ حرفها اما امسال این سخنِ بهجتِ زمانه ی ما انگار مهرِ تاییدی بود بر تمامِ تفکراتِ گذشته ام.

روزِ اول است، صلی الله علیک یا اباعبدالله. به این نیت به مجلس روضه ی شما می آیم که آنجا حی و حاضری، و می بینی و می شنوی که با خلقِ خدا چطور می گویم، چطور می خندم، خشم و غضبم از برای چیست و تنگ تر می نشینم تا جا برای یک نفر بیشتر باز شود یا نه. می بینی و می شنوی که در دلم سودایِ فهمِ معارفِ شماست یا با زرق و برقِ چادر و روسری قصدِ خودنمایی دارم. می بینی و می شنوی که حرمت نگه دارِ مجلستان هستم یا در مجلس شما زبان و دهان باز می کنم به هر آنچه نه فقط من که مخلوقی شایسته گفتنِ آن نیست... می آیم به این نیت که می دانم می بینی و می شنوی.



  • انارماهی : )

گریه ی خندیده منم *

سه شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ق.ظ
آدم ها با تفاوت های زیادی پا به این دنیا می گذارند، با کمبودها و نقص های زیادی دست و پنجه نرم می کنند. زندگی های متفاوتی رو از سر می گذرونند و هر کدوم روایت گر داستانی می شوند که با اعمال و رفتارِ خودشون رقم زدند اما وقتی زمانِ قضاوت فرا می رسه، معمولا سعی می کنند پدرِ بد، مادرِ کم کار، معلمِ بد، مدرسه ی بد، دوستِ بد، شغل بد، رشته ی دانشگاهی بد، و در کل شرایط بد رو مقصرِ خیلی از کاستی ها و به نتیجه نرسیدن هاشون بدونند.

لحظه ای تامل در زندگی بزرگانِ این عالم و کسانی که علی رغم همه ی شرایطِ بدی که داشتند موفق بودند به ما ثابت می کنه که همه ی آدم ها با این توانایی به دنیا میان که از بدترین شرایط برای خودشون پلکانی برای رشد بسازند؛ پس چرا ما جزو اون دسته از آدم های موفق نباشیم که با وجودِ هزاران بار شکست باز سرپا ایستادند و به راهِ خودشون ادامه دادند و به خواسته هاشون رسیدند؟

فردا اولین روزِ معلم شدنِ منه. روزی که سالها انتظارش رو کشیدم و در تمامِ رویاهام تصورش کردم. روزی که همیشه ایمان داشتم بالاخره از راه می رسه و من کلاسی خواهم داشت و معلمش خواهم بود. برای همه ی سختی ها، پیچ و تاب ها، کاستی ها، کمبودها، زجرها و لحظه های غمگین و شاد و بالا و پایین هایی که به من کمک کرد تا امروز به این نقطه برسم که در هفته یک روز معلم بودن رو تجربه کنم تا ان شاالله در آینده روزهای بیشتر و بیشتری رو در پیش داشته باشم، خدا رو شکر می کنم و ازش میخوام همواره بهترین شرایط رو برای من و همه ی مردم عالم رقم بزنه، چون فقط اونه که می دونه بهترین در هر شرایطی و برای هر کسی چه معنی میده و این ماییم که باید با ایمانِ بهش بهترینِ خودمون رو رقم بزنیم.


* جان بلا دیده منم، گریه ی خندیده منم
   یار  پسـندیده  منم ، یار  پسـندید  مـرا

       هوشنگ ابتهاج به تضمین از وزن شعرِ مولانا
  • انارماهی : )

پیوست به: بد گفته اند ولی حقیقت دارد

جمعه, ۲ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۷ ب.ظ

پست قبل نظرات مخالف و موافقی داشت که ترجیح میدهم در قالب یک پست مجزا پاسخگو باشم. اینکه گفتم زن می تواند با گذشت و بخشش و مراعات خیلی از مشکلاتِ زندگی را حل کند، نتیجه ی یک سلسله تفکراتِ متهجرانه ی در پستوی ذهن خودم نبود، این را بارها و بارها با خانم هایی که زندگی شان به جهنم دره های غیرقابل تحملی تبدیل شده بود درمیان گذاشته و از خودِ ایشان شنیده بودم که با وجودِ همسرِ بداخلاقِ بد عنقِ خسیسِ بد دلشان که مدام پی حرفِ مادرش می رود، اگر کمی و فقط کمی در جاهایی که خودشان کاملا تشخیص می دادند کجاست، کوتاه میامدند کار به طلاق و از بین رفتنِ آبرویِ زندگی شان نمی کشید.


حال ذکر چند نکته را ضروری می دانم :

یک اینکه: خانم ها بدونِ استثنا کاملا در آنِ واحد و در لحظه دارای این توانایی هستند که بفهمند اگر بگویند ف، طرفِ مقابل تا کجاها ممکن است برود. اگر خانم منصفی باشید و زندگیِ زناشویی را تجربه کرده باشید کاملا این را درک کرده اید که به طرز غیرقابلِ باوری این توانایی را دارید که در لحظه تشخیص دهید کدام حرف را اگر بزنید آتش به پا می شود و کدام حرف را اگر نزنید آتش به گلستان میگراید. حالا از اینکه خیلی از خانم ها دارای این توانایی هستند که همان حرفِ آتش به پا کن را چطور بزنند که از همان ابتدا گلستانی بر پا کنند، بماند.


دو اینکه: اگر ازدواج را یک رابطه ی دو طرفه فرض کنیم، پس رشد و کمال کجای آن جا دارد؟ اگر هرچقدر طرف مقابل بد بود، من هم به همان اندازه بدی کردم، پس ازدواج میکنیم برای چه؟ صرفا برای فرزند آوری؟ صرفا برای ارضای یک سری نیاز؟ آیا نیازهای ما در یک رابطه ی دو سر باخت ارضا می شود؟ اگر بله باید فاتحه ی فلسفه ی ازدواج را خواند ولی اگر نه، میشود اینطور نگاه کرد که ازدواج یک رابطه ی دو طرفه نیست. شاید یک نفر در ازدواج به رشد و کمال برسد ولی طرف دیگر نخواهد یا نتواند برسد. مَثَلِ ازدواج های این مدلی را در طول تاریخ بسیار داشته داشته ایم، نمونه اش ازدواجِ حضرتِ آسیه و فرعون، نمونه اش ازدواج خیلی از علما با زنی که اصلا و ابدا اخلاقِ خوب و درستی نداشته. حال چه شده که به این نتیجه رسیده ایم که ازدواج یک رابطه ی دو طرفه ی دو سر برد است ولاغیر، نمیدانم. بله ممکن است در ازدواجی هر دو نفر بشوند بالِ پرواز یکدیگر و همدیگر را از هر لحاظ تکمیل کرده و رشد دهند، اما آیا تضمین میشود که اگر ازدواجی اینچنین نبود و بعدها به مشکلاتِ بسیاری خورد هر دو طرف سدِ راهِ رشد هم باشند؟ البته در مواردی که کم هم نیست چنین اتفاقی میفتد و دو طرف سد راهِ هم شده و از هم جدا می شوند کما اینکه نمونه ی این یکی را هم در طول تاریخ بسیار داشته ایم.


سه اینکه: مرد یا زن در زندگی چیستند؟ ما در تعریف این دو مشکل داریم. مرد یا زن در زندگی قبل از هر چیز و قبل از هر نقش و پست و مقامی که داشته باشند، بندگانِ خدا هستند. بنده ی خدا یعنی خدا برایش شان قائل شده، یعنی خدا به این مرد/زن بداخلاقِ بد عنقِ بد دهنِ خسیسِ بد دلِ ... فعلا فرصتِ زندگی داده چه بسا این بنده ی خدا با اخلاق و رفتارِ خوبِ شما تحتِ تاثیرِ عمیق و دقیقِ قانونِ هم نشینی در این عالم و صبوری شما خوب شود و حتی بهتر از شما شود. چه بسا هم نشود این دلیل اینکه مانع رشد شما شود نیست. اما در این بین به این نکته باید توجه داشت که ما ازدواج می کنیم که بنده ی خدا را دائم راضی و خشنود نگه داریم که اگر نفهمید برایش فلان کار و بهمان کار را کردیم بهم می ریزیم یا ازدواج می کنیم که خدا از ما راضی باشد که همواره شاهد و بصیر به همه ی اعمال ماست؟


چهار اینکه: آیا واقعا منکر تاثیرِ محبت و بخشش و مهربانیِ یک طرفه ی زن در خانواده هستید؟ زن که مایه ی لطف و زیبایی و رحمتِ خداست چطور می تواند محبتی بکند که نتیجه ای نداشته باشد؟ آیا در طول تاریخ مبسوطِ زندگیِ اطرافیانِ خودتان شاهد نمونه هایِ بسیاری از مطیع و رام و مهربان بودنِ زن نبوده اید که چه زندگیِ زیبایی ساخته اند؟ آیا ما معنایِ واقعیِ بخشش یک طرفه و محبتِ یک طرفه و مهربانیِ یک طرفه را باید فقط در NGOها و بنیادهای خیریه ای که در اطرافمان به مناسبت های مختلف برپا می شود تجربه کنیم؟ نمی شود بی دریغ در خانه هم گذشت داشت؟ نمی شود بی هیچ چشمداشتی برای همسرِ بد اخلاقِ خسیسی چای آورد و از ویژگی های خوبِ او آنقدر تعریف کرد تا کم کم تاثیر گذار شود؟


پنج اینکه: زن یا مردی که پا به زندگیِ زناشویی می گذارد قبل از آن در خانه ی پدر و مادرش هزار و یک کمبود داشته، هزار و یک تحقیر و توهین را تحمل کرده و ممکن است یک کودکیِ مزخرف را تجربه کرده باشد که حالا همه ی رفتارش تحت تاثیرِ همان روزها و همان سختی ها و همان مشکلات است، آیا نمیشود با گذشت با صبوری، با مراعات به یک انسان ثابت کرد که انسان است، حقیر نیست و حق زندگی و دوست داشته شدن دارد؟ چرا همه ی اینها را برای کودکانِ کار و ... بلدیم ولی به همسرِ خودمان که می رسد نابلد می شویم؟


  • انارماهی : )

بد گفته اند ولی حقیقت دارد

پنجشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۲ ق.ظ

اینکه آخوندها میایند تویِ تلویزیون و در تمامِ برنامه های خانواده محور می گویند این زن است که باید ببخشد و مراعات کند و خودش را بیاراید و مراقب باشد و اوضاع خانه را مدیریت کند و گذشت کند و اینها، حقیقت دارد. حقیقتی که زیباست و به زن قدرت می دهد ولی همیشه و همیشه بد بیان شده.

اینکه مشاوره های طلاق درست همان دمِ آخر از خانم میخواهد که اندکی کوتاه بیاید، تا زندگی نابود نشود، حقیقت دارد. حقیقت دارد ولی بد بیان شده.

اینکه هر مادربزرگی را میبینی که مو سپید کرده و با نوه و نتیجه هایش زندگی می گذراند با لحنِ آرامی میگوید: "تو ببخش مادر". حقیقت دارد.

اینکه زن قدرتِ بخشش و بزرگی و مراعاتِ زیادی دارد که باید از آن استفاده کند تا زندگیِ خوشی را هم خودش و هم همدمش تجربه کنند حقیقت دارد ولی بد بیان شده.


زن اگر بهتر است ببخشد، اگر بهتر است کوتاه بیاید، اگر بهتر است مراعات کند، اگر بهتر است آراسته باشد، اگر بهتر است زبان به کام گیرد، اگر بهتر است یک طرفه همه ی اینها باشد، به معنی خوار و پست و کوچک بودنش نیست. زن اگر همه ی اینها باشد، اگر یک طرفه همه ی اینها باشد میتواند به هر آنچه که می خواهد برسد. مگر نه اینکه دوست دارد فرزندانی تربیت کند که دنیا را تکان دهند؟ خب با گذشتش می تواند. مگر نه اینکه دوست دارد همسری داشته باشد که همه ی عالم به او احترام بگذارند، خب با گذشتش می تواند. مگر نه اینکه دوست دارد خانه و کاشانه ای داشته باشد امن و امان و شیک و تر و تمیز که هرکه از راه رسید در آن احساس آرامش کند و خانه اش را دوست داشته باشند؟ خب با گذشتش می تواند.


زن اگر بداند که با گذشت یک طرفه، با مراعاتِ یک طرفه، با آراسته بودنِ یک طرفه، با مهربانیِ یک طرفه، با هر آنچه خوبی ست یک طرفه، (البته در بدترین حالت) میتواند بهترین زندگی را برای خودش و فرزندانش و همسرش و خانواده و اطرافیانش فراهم کند، پس چرا نکند؟ چرا به قیمتِ یک طرفه گذشتن و بخشیدن و محبت کردن، قدرتِ عظیمی به دست نیاورد؟


حرفم را شاید دخترهای مجرد قبول نکنند، ولی متاهل ها، با تجربه ها، حتی مطلقه ها، این را می دانند که می توان یک زندگی جهنمی را، با گذشت و مهربانی و محبتِ یک طرفه به بهشت تبدیل کرد. بهشتی که حتی اگر طرفِ مقابل باز هم بخواهد خود را از آن دریغ کند برای زن بهشتِ برین خواهد بود، و در بدترین حالت تبدیل به جایی می شود که مرد همواره در جهنمِ وجودِ خویش زندگی خواهد کرد ولی زن از زندگی اش لذت خواهد برد و هرگز احساس بدبختی نخواهد کرد.


  • انارماهی : )