و من حالم خوب است.
اینکه یک دفعه همه ی بنیان های فکریِ آدم بریزد بهم بد است. اینکه اصلا ندانی بنیانِ فکری یعنی چه؛ هم بد است. اینکه به این نتیجه رسیده باشی که مثلِ تکه پری رها در باد هستی که هی به این سو و آن سو میروی هم بد است.
اما
میدانید چی خوب است؟
اینکه آدم بالاخره به این نتیجه رسیده باشد که به این عالم آمده که همه چیز را از او بخواهد و ایمان داشته باشد، ایمان واقعنی ها، بله ایمان داشته باشد که هرچیزی که سرِ راهش میاید از جانبِ اوست و خیر است و صلاح است خوب است، اینکه بدانی همه ی چیزهای دور و برت برای این است که از آنها به بهترین شکل استفاده کنی خوب است، اینکه رسیده باشی به این نتیجه که دنیا ذاتاً بی ثبات است و این تو نیستی که فرت فرت تغییر میکنی بلکه دنیاست که یک روز با توست و یک روز علیه تو خوب است، اینکه بدانی تنها ایمان به اوست که نجاتبخش است خوب است.
یک سخنِ جانانه از دکتر شین*:
آموزشِ سبک زندگیِ عارفانه به یک انسانِ شهرنشین، ظلمِ به اوست.
*دکتر شین، دکتر شریعتی نبوده و هیچ نسبتی هم با ایشان ندارد.