8. من فلسفه ای دارم
يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۹ ق.ظ
درست وقتی که باید به تمامِ اعتقادات و مقدساتت ایمان داشته باشی و خودت را بر اساسِ آنچه که میگفتی و میدانستی و میشناختی از ورطه ای که گرفتارش شده ای بکشی بیرون؛ درست در همین لحظه است که کم میاوری. با تمامِ وجودت کم میاوری و به خودت میگویی "آن من کجاست؟"
میگردی، تمام گذشته را، حال را، آینده را، شهر را، تمامِ دنیا را زیرِ پایت میگذاری تا خودت را پیدا کنی، تا خودت را با تمامِ وجود پیدا کنی و زندگی کنی و یک باره، چیزی، امیدی، بارقه ای، نوری، چشمه ای، از دور میجوشد، زندگی با تمامِ وجودش خودش را به تو نشان میدهد تا ثابت کنی که ایمان داشتی به "پس اگر مقصد پرواز است، قفسِ ویران بهتر"*
این روزها با گوشت و پوست و استخوانم دارم پریدن را، پرواز را یاد گرفتن را، و فقط و فقط و فقط به آسمان نگاه کردن را تمرین میکنم. جوجه عقاب ها هم بالاخره یک روزی باید از آشیانه پرت شوند بیرون، تا پرواز را یاد بگیرند، منتها، جرمشان این است که ، در بالاترین قله ی کوهستانی سخت متولد شده اند، نه بالای چناری وسطِ طولانی ترین خیابانِ تهران.
*سید مرتضی آوینی
میگردی، تمام گذشته را، حال را، آینده را، شهر را، تمامِ دنیا را زیرِ پایت میگذاری تا خودت را پیدا کنی، تا خودت را با تمامِ وجود پیدا کنی و زندگی کنی و یک باره، چیزی، امیدی، بارقه ای، نوری، چشمه ای، از دور میجوشد، زندگی با تمامِ وجودش خودش را به تو نشان میدهد تا ثابت کنی که ایمان داشتی به "پس اگر مقصد پرواز است، قفسِ ویران بهتر"*
این روزها با گوشت و پوست و استخوانم دارم پریدن را، پرواز را یاد گرفتن را، و فقط و فقط و فقط به آسمان نگاه کردن را تمرین میکنم. جوجه عقاب ها هم بالاخره یک روزی باید از آشیانه پرت شوند بیرون، تا پرواز را یاد بگیرند، منتها، جرمشان این است که ، در بالاترین قله ی کوهستانی سخت متولد شده اند، نه بالای چناری وسطِ طولانی ترین خیابانِ تهران.
*سید مرتضی آوینی