از یه جایی به بعد یه لبخندِ پهن همیشگی میشینه رو لبات : )
می دونی؟ دیگه مهم نیست که چند تا کتاب خوندی یا چند کلاس سواد داری، مهم نیست کارشناسی ارشد داری یا دکتری، مهم نیست یه کتاب خونه ی بزرگ داری تو خونه ت یا نه، مهم نیست اسم رمان های بزرگ جهان رو بلدی یا نه، مهم نیست چند تا از فلسفه های دنیا رو بلدی و چند تا از شخصیت های سیاسی رو میشناسی، دیگه مهم نیست که تو بحث های سیاسی کم بیاری یا نه. دیگه لازم نیست بدو بدو کنی تا یه چیزی رو بلد شی. مهم نیست که خیاطی و گلدوزی و چرم دوزی و هزار تا کلاسِ دیگه رفته باشی و هنری بلد باشی یا نه، مهم نیست زبان تخصصی دانشگاه رو با چند پاس کردی و مهم نیست که حتی بلد نباشی یک جمله انگلیسی بنویسی. مهم نیست که نرفته باشی دنبال علاقه ت به زبان فرانسه و هنوز اهدافت رو دنبال نکرده باشی. دیگه مهم نیست که نمره ت چند میشه. دیگه مهم نیست چاقی یا لاغر، شنا بلدی یا نه، ورزش می کنی یا نمی کنی. بذار راحت تر بگم دیگه مهم نیست که کسی تو رو تایید بکنه یا رد. مهم نیست که تو همه چیز نمره ی کامل بیاری یا بیفتی. دیگه آرامشت بندِ این چیزها نیست.
از یه جایی به بعد دیگه دنبال اثباتِ خودت به خودت و دیگران نیستی. از یه جایی به بعد یه قرارِ خوبی میاد سراغت، یه سکینه ی خاص، یه آرامشی که تو هیچی نیست. از یه جایی به بعد مادر میشی و حتی اگر یه کلاس هم سواد نداشته باشی، حتی اگر هیچ کدوم از ژست های روشنفکری رو ندونی، هیچکس نمی تونه تو رو از مادر بودن بندازه، هیچکس نمی تونه تو رو تو مادر بودن رد کنه. حتی اگر بچه ت رو هم ازت بگیرن، تو باز یه مادری. و از این بودنِ مادرگونه هر شکلی که باشی غرقِ لذت میشی و این لذتِ عمیق تو رو به سمت همه ی چیزهایی که تا قبل از این نداشتی سوق میده و به مرور میشی یه مادرِ تحصیلکرده ی کتابخونده ی روشنفکرِ هنرمندِ با معرفت.
آرامش و قرارِ مادر بودن، روزیِ همه یِ زنانِ دنیا