تُف بِ فاصله ها؛ حتی اگر تکنولوژی کوتاهشان کرده باشد
لباس ها همان طور که مامان تایشان کرد گوشه ی پذیرایی مانده. تشک کوچکی که برای داخل کالسکه ی سیده خانم گذاشته بود رویِ عسلیِ مبل هاست، به بروشور و سی دی راهنمای چرخ خیاطی دست نزدم و علی رغم دستمال کشیدنِ رویِ اپن آشپزخانه اجازه دادم آنها همان طور بهم ریخته آنجا بمانند. تسبیحِ سبزرنگش وسطِ اتاقِ سیده خانم جا مانده و من حتی نگاهش هم نمی کنم، طوری که انگار یکی از طرح های فرشِ اتاق باشد. متنی که باید برای تبیان بنویسم تمام شده ولی باز مانده و ارسال نشده رویِ صفحه لبتاب است. بشقابِ آبِ پرنده ها را به اشتباه گذاشته لبه ی حوض و خیلی چیزهای دیگر که جایشان یک جایِ دیگر است. از صبح که رفته هم دو بار زنگ زده و پرسیده لباس ها را اتو کرده ام یا نه و هر بار با جواب نه من با خنده گفته: "ملیکاااااااا پس چیکار می کنی تووووو؟؟؟"
من اما از صبح نشسته ام، راه رفته ام، غذا پخته ام، ظرف شسته ام، خوابیده ام و همه ی تلاشم را کرده ام که به تغییراتی که با آمدن مامان در خانه رخ داده حتی اگر اشتباهی باشد دست نزنم. می خواهم همین جور زندگی را حفظ کنم، انگار که هنوز هست و قطار کیلومترها از من دورش نکرده.