نامه به خانم شماره ی دو
خانم شماره ی دو سلام
میدانم که در محضرِ شما باید خیلی خیلی آداب دان باشم، البته اگر در نامه بی ادبی رخ داد و کاملا اصول نامه نگاری رعایت نشد، مرا ببخشید. میدانم پشتِ ظاهرِ همیشه جدی تان قلبِ مهربانی دارید. راستش، سوالهای زیادی از شما دارم. مثلا شما وقتی توی ترافیکِ شریعتی گیر میکنید به چه چیزی فکر میکنید؟ چه رنگ پارچه ای میپوشید؟ چه رنگ پارچه ای را دوست دارید؟ خب شما از آن دسته آدم هایی هستید که هر کاری که دوست دارند را انجام نمیدهند. از آن دسته آدم های سلمانِ فارسی طور، از آنها که بینِ همه ی کارها سخت ترینش را انتخاب میکنند. مثلا شاید خواستگاری که دوستش داشته اید را بخاطرِ نظرِ والده محترمه رد کرده باشید و با کسی که چندان علاقه ای به او نداشته اید ولی رضایتِ مادرتان در آن بوده ازدواج کرده اید.
میدانم که چهره ی خشکتان را لبخندِ مادر میتواند نرم کند، راستی روزهای بی پدری بر شما هم سخت گذشت نه؟ میدانم که طلاق قصه ی راحتی ندارد، ماجرای آسانی نیست، مخصوصا برای شما که در کودکی ... . راستی خانم شماره ی دو، با این همه جدیت از کدام سوره ی قرآن بیشتر خوشتان میاید؟ کدام آیه از بینِ آن همه آیاتِ لطیف به دلتان بیشتر مینشیند؟ حدس میزنم "و رفعنا لک ذکرک" باشد.
شاید در روزگاری که نه دیر است و نه دور، همدیگر را دیدیم، من سیصد و چهاردهمی هستم، راستش را بخواهید زیادی شوخ و شنگم و شاید به چشمِ چون شمایی ملنگ بیایم ولی لطفا، آن روز که آقایمان آمد بگذارید من یک جایی بنشینم که خوب ببینمش، یک دلِ سیر.
قربانِ شما
سیصدوچهاردهمی
+ قلم زیبایی داری از خوندن این پستت واقعا لذت بردم