کمی پشتِ درِ اتاقِ خدا صبر کنیم : )
شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۵۳ ب.ظ
توی مطبِ دندانپزشکی بیشتر از یک ساعت نشستم ، هی همشهری جوان ورق زدم ، هی اس ام اس بازی کردم ، هی فکر کردم ، هی اینور و آنور را نگاه کردم ، هی توی دلم غر زدم که چرا این همه مرا اینجا نشانده اندرفتم تو ، دکتر آمد دندانم را سر کرد و در مرحلهء بعد گفت : لطفن تحمل کنید یه کمی درد داره درد داشت ، سِر کردن سقف دهان آن هم از جلویِ جلو خیلی درد دارد . کارش که تمام شد خواهش کرد بیرون منتظر بمانم تا خوب سِر شوم [؟]بیرون که نشسته بودم همه چیز خنده دار بود ، از لب تا بالای دماغم سِر شده بود ، فکر میکردم مامان سفارش کرده دکتر دندان و دماغم را با هم سر و سامان دهد [: )))] هی نشستم هی نشستم هی نشستم باز صدایم نکردند .میترسیدم دکتر خسته شود چون آخر وقت بود و از طرفی میترسیدم سِری دندانم تمام شود .صدایم کردند ، دوباره رفتم تو ، منشی ها یک عالمه قوطی گذاشته بودند کنار و باهاشان ور میرفتند ، دکتر آمد :ببخشید این همه معطل شدید ، کارِ دندونِ جلو خیلی دقت میخواد ، من خواستم همه برن و همهء خورده کاری ها انجام بشه تا با تمرکز کامل به دندونِ شما برسم .خیالم از بابتِ خسته نبودنِ دکتر و اینکه حساسیتِ موقعیتِ دندانم را میفهمید راحت شد ،من : آقای دکتر سقف دهانم داره میسوزه ، دکتر : براتون دوباره سِر میکنم ، درد داره تحمل کنید چند دقیقه کار کرد و باز دوباره : یه مقدار درد داره ، لطفن تحمل کنیدچند دقیقه کار و دوباره : لطفن تحمل کنید این دیگه آخریشهو درد و درد و درد و مزهء مزخرفِ خون تویِ دهانم ...وقتی بیرون آمدم به خودم گفتم کاش تویِ زندگی یک نفر بود که سرِ هر پیچ به آدم میگفت : درد داره لطفن تحمل کنید بعد آدم توانش را میبرد بالا ، تحملش را زیاد میکرد و به این فکر کردم که خدا خیلی وقتها ما را معطل میکند که کارهای خورده ریز را انجام دهد و خوب برای مشغلهء ما دقت و وقت صرف کند ، خدای خوبی داریم