[عنوان ندارد]
دوشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۵۹ ق.ظ
این شعرِ صائب خیلی عجیبه ...
کفارهء شرابــ ـخوری های بی حساب
هُشیار در میانهء مستان نشستن است
+ ما امشب عازمی م ، سفری ست که از نوشتنِ حالم قبل از آن میترسم ، از ننوشتنش میترسم ، از گفتنش میترسم ، از نگفتنش هم میترسم ، ... هیچ چیز مثلِ سفرهای قبل نیست ... هیچ چیز . دقیقن هیچ چیز ، هیچ به معنای واقعیِ کلمه ...