[عنوان ندارد]
چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۲، ۰۳:۲۲ ب.ظ
دلش حرم میخواست چادرِ گل دارش را سر کرد به یادِ صحنِ انقلابنشست گوشهء خانه شروع کرد به درد دل کردنگفت ، گفت ، گفت ...گفت و اشک ریخت و اشک ریخت و اشک ریخت سبک که شد حرفهاش را که زد ...به خودش که آمد ...رو به کربلا نشسته بود ...+ اونایی که مشهدن ، اونایی که دارن میرن ، اونایی که مشهدی اند ، ... پیغام ما را به سلامی برسانند