انارماهی

بسم الله

بایگانی
بدجور از دستت به دلم سگ لرز افتاده شازده ، منجوق های دانه درشتِ صندوقچهء بی بی ت را قالب میکنی به جای دانه های نوبرانهء انارِ زمستانه و فکر میکنی من و چشمهام و دهان و دلم کج فهمیم هان ؟ دست مریزاد مومن ، گفتیم انار دوست نداریم و سال به سال لب نمیزنیم ولی حداقل شب یلدا ، انارخورانِ مردم را که بلدیم نگاه کنیم . همین چند وقتِ پیش بود زل زده بودم به انارخوریهات، گیریم توی خیال دلیل نمیشود . فی الحال مثلِ شیرِ زخمی نشسته ام و از یادِ نگاهت سگ لرز میزنم ، میترسم کاسهء صبرم بشود ویارِ ناردانه وسطِ دلِ تابستان ... خود دانی شازده ، یا این دانه منجوق ها را از کاسهء دلم بکش بیرون و انارِ تازه تازه برایم دانه کن یا این دلِ سگ لرز افتاده را برمیدارم میبرم وسطِ میدان سِد اِسمال حراج میکنم ببینم جز من بداخلاقیِ چشمهات چندتا خریدار دارد ...
  • انارماهی : )

شازده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی