انارماهی

بسم الله

بایگانی

انگار تمام شهر تسخیر شده ...

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۳۸ ب.ظ
محمد حنفیه برادرِ امام حسین علیه السلام که هنگام خروج از مدینه نتوانسته بود خود را با برادر همراه کند ، بعداً خود را به مکه رسانیده بود ، آن شب که برادر مقابل خانهء کعبه قرار گرفت و خطبه ای چنین خواند : ... درود و رحمت به خدا و آنچه را خداوند خواهد و نیروئی جز به خدا نباشد ، رحمت خدا بر فرستاده او . مرگ اطراف فرزندان آدم است، مانند گردنبند دوشیزگان ، چقدر شیفته گذشتگان خود هستم مانند شیفتگی یعقوب برای یوسف. قتلگاهی برایم انتخاب شده که به آن بر خودم گویا می نگرم که گرگان بیابان میان نواویس و کربلا* بندهایم را از هم می برند از آنچه تقدیر شده گریزی نیست رضای ما خاندان اهل بیت، همان رضای خداست به بلایش صبر کنیم و مزد صابران را به ما میدهد و تار و پود رسول خدا از او دور نشود و در محضر حق همه گرد او باشند هر که جان در راه ما می دهد و تصمیم ملاقات خدا دارد، با ما کوچ کند که من بامداد کوچ می کنم ان شاءالله ... محمد حنفیه خود را به برادر رساند و با او چنین سخن گفت : برادرم ... به سمتِ عراق نرو ، همین جا بمان . تو میدانی که اهلِ عراق با برادر و پدرمان چه کردند ... میترسم آن حرامیان با تو هم چنین کنند حسین بن علی علیه السلام لب به سخن گشود : از ریختنِ حرمتِ کعبه بیم دارم ... میترسم یزید ملعون هنگامِ حج غافلگیرم کند و حرمتِ خانهء خدا را بریزد محمد حنفیه که دل و جانش برای برادر میتپید عرض کرد : به جانب عراق مرو ، به گوشهء بیابانی برو یا خود را به یمن برسان حضرت فرمود به حرفهای برادر فکر میکند ... سحرگاه شد ، محمد حنفیه که رحمت خدا بر او باد خود را به امام رساند و مهار شترِ حضرت را گرفت : برادرم ... مگر نفرمودی که به پیشنهادم فکر میکنی ؟ چرا جانب عراق را در پیش گرفته ای ؟ امام حسین علیه السلام پاسخ برادر را چنین داد : برادر ، بعد از رفتنِ تو رسول الله صل الله علیه و اله وسلم به ملاقاتم آمد و فرمود به جانب عراق برو و راه دیگر در پیش مگیر که خداوند میخواهد تو را کشته ببیند محمد حنفیه گفت : انا لله و انا اله راجعون ... اما این زنان که با تو هستند چه میشوند ؟ امام فرمود : خداوند خواسته آنها را اسیر ببیند ... بعد از این ... ام سلمه همسر گرامی رسول اکرم خود را به امام رساند : اماما به عراق نروید ... از رسول الله صل الله علیه و آله و سلم شنیدم که : فرزندم حسین در عراق کشته میشود امام فرمود : ای ام سلمه ... من به ناچار کشته میشوم از تقدیر الهی گریزی نیست ... اکنون که به جانب عراق میروم میدانم که روز دهم محرم کشته خواهم شد و محل شهادت تمام یارانم را نیز میدانم ... عبدالله بن زبیر که از رحمتِ خدا دور باد تنها کسی بود که از حرکتِ امامِ عشق به سمتِ عراق خشنود بود ... همین هنگام یعنی هشتم ذی الحجه سال شصت هجری قمری بعد از اینکه نامهء مسلم بن عقیل مبنی بر بیعتِ مردمِ کوفه به دستِ امام رسیده بود ، قافلهء عشق به سمتِ کوفه در حرکت بود و مسلم در زنجیرِ مکر عبید الله بن زیاد اسیر ... که اوضاع را برای قیام مساعد دید و همراه سی هزار نفر به قصرِ دارالاماره کوفه حمله کرد این روز را یوم الترویه گویند ، در راهِ محاصرهء قصر ، مکرِ ابن زیاد در بین زنان کوفی کارگر افتاد و ترسی که از سپاه شام به جان کوفیان افتاده بود مسلم را تنها کرد تا آنجا که ... وقتی برای نماز مغرب به مسجد رفت جز سی تن با مسلم باقی نماند ... و آن سی تن هم در بین نماز پشتِ مسلم را خالی کردند تا جایی که مسلم تنها و غریب روانهء کوچه های پست کوفه شد ...  مسلم به خانهء طوعه کنیز آزاده شدهء اشعث بن قیس رسید و طوعه ... این شیرزنِ تاریخ به مسلم پناه داد تا شبی را در منزلش به صبح برساند ... صبح فردا ابن زیاد از نهانگاه مسلم آگاه شد و لشکری را برای دستگیری وی فرستاد ... و نهایتاً مسلم بن عقیل با تنی مجروح به اسارتِ زندانِ ابن زیاد درامد ... مسلم را در نهم ذی القعده ... روز عرفه ... از فراز دار الامارهء کوفه به شهادت رساندند . قافلهء عشق در حرکت است ... و فردا ادامهء ماجرا *گورستان نصاری است که زیارتگاه کنونی حربن یزید ریاحی در شمال غربی این شهر است و کرب و بلا  قطعه زمینی بود در کنار نهر فرات + منبع : آوینی دات کام و کتاب فتح خون شهید سید مترضی آوینی
  • انارماهی : )

سفرنامه ی محرم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی