23. با دوستانمان "نه" دار باشیم
يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۴۵ ق.ظ
خیلی وقتها که با مادر مشغول صحبت و شوخی و گپ و گفت هستیم ، بعدش مادر یهو درهم میشوند ، انگار که یهو - تاکید دارم روی این یهویی بودن - وجودشان پلاسیده میشود ، علت را که جویا میشوم ، میفرمایند :تو در صحبتهات به من بی احترامی میکنیفکر میکنم میبینم هیچ جا قصدم بی احترامی نبوده ، از آنجا که خعلی - تاکید دارم روی خــعــلی - با مادر جان صمیمی هستم ، از صمیمی ترین دوستانم راحت تر باهاشون حرف میزنم و شوخی میکنم .خیلی وقتها که مشغول انجامِ کاری هستم ، مادر فرمایشی دارند ، خیلی راحت ابراز میکنم که :دستم بنده الان چند دیقه صبر کنید ، درس دارم ، فردا نمیتونم باید برم جایی و ...مادر جان هم قبول میکنند و یا صبر میکنند یا برای انجام فرمایشات خود فرصتی دیگر در اختیارم میگذارند .وقتهایی که درباره این مسائل با مادر صحبت میکنم ، معمولن ایشان گله منداند که تو آنطور که باید به من احترام نمیگذاری ، و من سراپا سکوتم چون آنچه مادر حمل بر بی احترامی میکنند را صمیمیت میدانم ... قصدم اینجا حالا بیان این نیست که با مادرهایمان چگونه و چطور رفتار کنیم ، آنقدر جایگاه رفیع مادر اظهرُ من الشمس است که همه میدانیم ، نکتهء جالبی که به ذهنم رسید این بود که در تمام شکایتهای مادر از رفتار به ظنّ خود صمیمانه و راحتم یک پاسخ دارم و آن : من با شما بیشتر از هر کسی راحتم ... هست آدم وقتی با کسی خیلی راحت باشد ، فقط باهاش شوخی و خنده و خوش گذرانی نمیکند ، وقتی با کسی خیلی واقعن ندار باشیم ، خیلی راحت میتوانیم دربرابر خواسته های غیر منطقی اش بگوییم : نه ، و در مقابل خواسته های منطقی اش که در توانمان نیست ایستادگی کنیمهمان طور که با مادر و پدرهایمان ندار هستیم و خیلی راحت به آنها که نباید نه میگوییم ، میشود به دوستانی هم که خیلی باهاشان ندار هستیم ... خیلی راحت نه بگوییم ... قطعن اگر دوستی مان واقعی باشد ، به این راحتی ها از هم گسسته نخواهد شد