47.
همان اول کاری گفتم "با هم ارتباطی نداریم" ، من ، درِ سوالهای بودار را زود میبندم ، حتی اگر این در بستن به قیمتِ خراب کردنِ پلِ پشتِ سرم باشد . هیچ فکرِ محافظه کارانه ای ، هیچ نظرِ وابسته ای ، هیچ ... من تو را به قدرِ ویترینِ ساده ای هم تویِ زندگی م نداشتم . همیشه راست ایستادم ، زل زدم تویِ چشم های طرفِ مقابلم و گفتم "نیست" ، "ندارم" ... همیشه خواستم همین خودِ تنهایِ بی چیزم را ببینند حتی اگر همیشه به ضررم تمام شده باشد . چون هیچوقت نبودی ، هیچوقت نداشتمت ، هیچوقت . و من هیچوقت نمیخواهم به قیمتِ ویترینِ پوشالی ای از آنچه ندارم بهم نگاه کنند . مهربانی ام را به مهربانیِ تو بسنجند ، خانومی ام را به تربیتِ تو بسنجند ، جسارتم را لابد به غرور و مکنت و شوکتِ تو ربط دهند و ... همهء چیزهایی که به تو مربوط نیست را ... من همینم ، همیشه بودم و همیشه نداشتمت .