9. همهء اینها را خودش گفته بود
دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۵۳ ب.ظ
مهتاب برایم تعریف کرد که چجوری خبرش را به بهروز داد ، رفته بوده یک دسته گل رز صورتی خریده بوده ، از گل فروشیِ سرِ کوچهء مادرِش و بعد رفته بوده خانه ، خانه را تمیز کرده بوده و همه جا را شمع چیده بوده و گلهای رز صورتی را به جز یکی پر پر کرده بوده و ریخته بوده از در ورودی تا اتاق خوابشان البته نمیدانم آن موقع هیچ به این فکر کرده که چجوری خانه را بعدش دوباره تمیز کند ... یا نه ، شام هم زنگ زده بوده از بیرون بیاورند یک پیتزای چاهار فصل از همین گنده ها که هیچ رقمه نمیشود دو نفری یکی ش را خورد بعد برگهء آزمایش را گذاشته زیر پیتزا و بهروز را زور کرده که الا و بلا باید تا تهش را بخورند دوتایی ... بعدش که پیتزا تمام میشود و بهروز آزمایش را برمیدارد و میبیند که بعله سرطانِ تویِ تنِ مهتاب تا دیشب جا خوش کرده ، بال و بندیلش را جمع کرده و رفته مثل کپسول گاز ته کشیده فسسسس میکند و میرود توی پذیرایی
مهتاب خودش برام تعریف کرد که فردا صبحش برگه احضاریه دادگاه آمده بوده در خانه ...
+لینک زن