دوستم داری را با من بسیار بگو
شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۰ ب.ظ
احساس میکنم این اسم ها بی تاثیر نباشند، سال سوم دبیرستان هم خانم گونه ای درباره ی اسم هایمان گفت. من ملیکا بودم حرفی که زد را هنوز یادم هست، بعدها همان شد که او آن روزها گفت، مرضیه مرضیه بود، هانیه هانیه ... آن روز چقدر دلم برای بچه هایی که هیچ رقمه نمیشد اسمشان را به ائمه ربط داد سوخت.
امروز اما حکایت اسم ها بنظرم حکایت دیگری ست. آن روز که صدا میکنند افهم افهم یا ملیکا بنت مَهدی، اسم باید رمز و رازش را باز کند. ملیکا دختر مَهدی زیر اسمت چه کردی؟ یادت هست؟ با اسمت کجاها رفتی؟ چه ها خوردی؟
حالا این هم باز به کنار
حکایت عجیب اسم ها باز هم باید فرق بیشتری داشته باشد، مثلا چرا یکی یونس بود، یکی لوط، آن یکی ابراهیم، آن دیگری محمد و یکی هم موسی؟ چرا؟ چرا رسول اول و دوم و صد و بیست و چهار هزارم هر کدام اسمی دارند؟ اسم ها مهم اند، قبل و بعد از اسم داشتن و نداشتن، مهم است، اسم که نداشته باشی قابل ذکر نیستی، قابل ذکر نبودن یعنی نامت کنار شب و روز و کوه و دریا نیست ولی هستی، هستی که گفته اند: "من به سوی تو اشتیاق دارم و به پروردگاری تو گواهی میدهم و اقرار دارم به اینکه تو پروردگار منی، بازگشت من به سوی توست و اینکه وجود مرا به نعمت خود پیش از آنکه چیز قابل ذکری باشم، آغاز کردی" این قسمت دعای عرفه غوغاست ... یعنی که خدایا من اصلا یک شیٔ قابل ذکر نبودم ولی تو را دوست داشتم، تو هم مرا دوست داشتی، حالا که من قابل ذکرم، حالا که من اسم دارم، حالا که من فلانی ابن/بنت فلانم ... حالا ، حالا چقدر دوستم داری؟ حالا که به خودت احسنت گفته ای ... وه ... زبان قاصر است و بیان الکن و کلمه ناقص در بیان شدت این علاقه ... حالا که میگویی ملیکا الم یعلم بان الله یری؟ حالا که میگویی ملیکا ا لیس بکاف عبده؟ حالا که میگویی ملیکا الست بربکم؟ و من در جواب همه ای اینها بگویم بلی، بلی، بلی، بلی ...
مطلبی هست از یکی از دوستان
نظرتون مهمه