انارماهی

بسم الله

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باباهای ساکت خندوانه» ثبت شده است

تقدیم به باباهای ساکتِ خندوانه

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۴۱ ق.ظ

میدانی دختر، بابای من هیچوقت نبود. نبود و در فامیل ما رسم بود (و هست) که شب عروسی بابای دختر عروس و داماد را دست به دست دهد و این یعنی خداحافظی، و من در تمام سالهای عمرم به آن شبی که بابا نیست فکر کردم و اشک ریختم و هنوز نمی دانم آن شب که بابا نیست را چطوری باید به صبح برسانم، آن شبی که همه هستند، الا بابا. بعد دیشب که خندوانه را دیدم، تمام مدت داشتم به تو فکر میکردم، به تو که با سهمیه رفتی دانشگاه درس خواندی، به تو که بابایت نبود، ولی سهمیه اش بود، به تو که درد بابا را میدیدی و یک چشمت اشک بود و یک چشم خون ولی حق نداشتی بخاطر قلدر بازی های امثال من حرف بزنی چون سهمیه داشتی، به تو که با سهمیه زودتر از من رفتی سر کار. آره، به تو فکر میکردم که آن شب سر سفره ی عقد وقتی که بابا درست سی دقیقه ، فقط سی دقیقه قبل از بله گفتنِ تو از صدای بوق اتومبیلی موجی شد و مجبور شد با حال نزاری برگردد آسایشگاه، چند درصد سهمیه شامل حالت شد که مثلا زودتر و بهتر و قشنگ تر از من و امثال من بله بگویی؟ اصلا همه ی سهمیه ها چقدر به دردت میخورد وقتی بابا نمیتوانست باشد که بفهمد دخترش دکتر شده، مهندس شده؟ سهمیه به چه درد آدم میخورد وقتی بابای آدم نتواند باشد که بفهمد دخترش عروس شده؟ هان؟

  • انارماهی : )