انارماهی

بسم الله

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انارماهی» ثبت شده است

مَرکَب راهوارم آرزوست

سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، ۰۳:۴۲ ب.ظ

"جسم مرکب روح است". نمی‌دانستم این سخن از کیست، هنوز که این متن را می‌نویسم هم نمی‌دانم ولی آنقدر این سخن را تنگ حرفهای‌ سالم‌خوری و سالم‌پوشی و سالم‌کِشی و... شنیده بودم که فکرش به چهره‌ام چین می‌انداخت. دلم چیپس و ماست و پفک و شیر و کلوچه ام را می‌خواست و بنظرم جسمم آنقدر قوی آفریده شده بود که بتواند مقابل همه‌ی این‌ها باز هم بهترین عملکرد را از خودش نشان‌دهد.

 

اما از آنجا که ما به این دنیا آمده‌ایم که یاد بگیریم و یاد گرفتن جز با درد اتفاق نمی‌افتد لاجرم دررررد زیادی کشیدم تا بفهمم "جسم مرکب روح است". هرچقدر آرزوهای بزرگ و فکرهای قشنگ و ایده‌های نو داشته باشی، اگر جسم مریضی داشته باشی نمی‌توانی آن همه قشنگی را زندگی کنی و از یک جایی به بعد حتی همان قشنگی‌های توی ذهنت هم حالت را بد می‌کند. دوست داری همه چیز را بزنی کنار حتی یک فکر زیبا را که فقط خسته"تر" نشوی.

 

جسم بیمار، روح با نشاط و پرشور و جوان تو را بیمار می‌کند. مراقب سلامتی‌مان باشیم آن هم نه از در دکان هر طب فروشی. باید راه و رسم بدن را یاد گرفت و شناخت، باید جسم را بلد شد، زبان بدن را باید دانست و بعد به بدن خوراک داد. شاید بعد از اینکه از ابتدای این راه طی شده برگشتم و به عقب نگاه کردم و لبخند زدم بیشتر درباره‌اش نوشتم یا حتی آنچه کمکم کرد را بارگزاری کردم.

 

فعلا همینقدر بگویم که دو روز است با درد پا و کمر خمیده فاصله‌ی تخت تا سرویس بهداشتی و برعکس را طی‌ نمی‌کنم، سر دختر بزرگم داد نزدم، بغلش کردم، به دست‌های سیاه از پوست گردویش بوسه زدم و برایشان قصه ساختم و برای دختر کوچکم کتاب خوانده ام. بله سلامتی می‌تواند همینقدر زود و در ۳۳ سالگی با ما خداحافظی کند اگر مراقب مرکب روحمان نباشیم.

  • انارماهی : )

در کارگاه

سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۵۳ ق.ظ
حالِ بعد از مادری ام بخاطرِ یک سلسله دردهای جسمی بد بود. دیر توانستم خودم را پیدا کنم. ولی کردم. حالا که تقریبا با دخترک به ثبات رسیده ایم، چراغِ کارگاهِ کوچکی را روشن کرده ام که همیشه در آرزویش بودم. بچه که بودم یکی از تفریحاتم چرخ زدن وسطِ پارچه ها بود، کمد مادر بزرگ همیشه پر بود از تکه پارچه های رنگارنگ با نقش های زیبا، از دوختن و سر هم کردنِ پارچه لذت می بردم. بزرگتر که شدم دیدم حوصله ی خیاطی را ندارم. لباس دوختن با پارچه ها را سر هم کردن خیلی فرق داشت، خارج از توانِ من بود. پس دنیای پارچه ها را با فکر به اینکه از پارچه ها فقط می شود لباس ساخت رها کردم.

حالا در دنیای امروز با پارچه ها خیلی کارها می شود کرد، و من باز به دنیای رنگارنگ پارچه ها برگشته ام و چراغِ کارگاهِ کوچکم را این بار با محصولِ تازه ای و از جنسِ تازه ای روشن کرده ام. اگر دوست داشتید، می توانید وارد کانالِ تلگرامِ دست سازه های انارماهی که لینکش آن بالاست شوید.

و برای برکتِ کارم دعا کنید.

  • انارماهی : )