کز بی وفاییِ تو ندارم شکایتی
سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۵۲ ب.ظ
حسابش از دستم رفته. میایی، می دوی، مثلِ مرغِ سرکنده دنبالم می کنی، کمک می خواهی، صدایم می کنی، دستانت را دراز می کنی، می گیرمت، با من یکی می شوی، میایی میایی میایی بعد یک باره می روی، از من به در می شوی و میروی، سرگشته تر، گمنام تر، ناآرام تر، سر کَنده تر.
حالِ من بعد از رفتنت؟ یک آرامِ منتظر، انگار می دانم بر خواهی گشت، انگار مطمئنم جز من جای دیگری نداری که بمانی، درخت دیگری نداری که لانه بسازی بر شاخه اش، تکیه بر دیواری یا میانه ی راهی می ایستم، آرام و راحت و منتظر؛ و مطمئن حتی.
حکایت این خواب های تکراری بعد از تو چیست؟ چرا خوابهام را صاحب شده ای؟