هندوانه هایت را بشمار
من جزء آن دسته آدم های "چند هندوانه را با یک دست بلند کن" ام. برای همین وقتی چیزهایی که بلدم را میشمرم خودم باورم نمیشود که این همه چیز بلد باشم و این همه کار را بدانم چطوری میشود به سر انجام رساند و اتفاقا به سر انجام رسانده باشم، باورم نمیشود چون به خودم و هندوانه هایم که نگاه میکنم دستاوردی نمیبینم، دستاوردی نمیبینم چون هیچوقت حاضر نشدم دو سه تا از هندوانه ها را بگذارم زمین و یکی را بگیرم تویِ دستم و براندازش کنم. همیشه فقط هندوانه هایم را حمل کردم و هی به تعدادشان اضافه کردم و هی از اینور با خودم بردم آن ور و از آن ور آوردم این طرف. کاری هم اگر کرده ام مجبور شده ام یا نصفه رها کنم یا دیقه نودی و طوری که خودم راضی نباشم تحویل دهم چون حجم دیگر هندوانه ها اجازه ی این کار را به من نداده.
هیچکس نبود که به من بگوید باید هندوانه هایت را بگذاری زمین، یا یک جایی انبارشان کنی و به وقتِ نیاز بیرون بیاوری، به تجربه بهش رسیدم، این را اینجا نوشتم که اگر کسی مانندِ من هست، طی یک تجربه ی طولانی و با هزار بار زمین خوردن و دوباره بلند شدن به این نتیجه نرسد، بداند که بهتر است از بین هندوانه هایش گلچین کند.
من دیشب از بینِ هندوانه هایم سه تا را گلچین کردم. با این کار چنان آرامشی کسب کردم که دیشب بعد از مدت ها باز خوابِ جنگ دیدم، از آن جنگ هایی که دوستشان دارم.