انارماهی

بسم الله

بایگانی

همه ی دره ها تپه میشوند اگر

شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۴۶ ب.ظ

درسهای مدرسه روز به روز سنگین تر میشد و من کم کم داشتم میرسیدم به این نقطه که تقریبا هیچی از درسها نمیفهمم که ترم تموم شد و با اساتیدِ جدید روبرو شدم. راستش برخلاف بقیه ی حضارِ کلاس، بنده از حرفهای استاد جدید هیچی نمیفهمیدم و هرچی سرِ کلاس های قبلی فعال و حرف بزن و سوال پرس بودم، سرِ این کلاس به خِنگ گفته بودم زکی. حاضران در جلسات تمرین حل میکردند و جزوه تحویل میدادند و حرف میزدند و سوال میپرسیدن و من دقیقا با دهانی تا فرقِ سر باز استاد رو نگاه میکردم، ولی دلم نمیومد نرم. با اینکه از چند جلسه ی سوره ی علق هیییچی نفهمیده بودم و با یکی دو تا سوالی که پرسیده بودم از نگاه های بقیه فهمیدم سوالام در حدِ "لیلی زن بود یا مرد" بوده،باز مصرانه هر جلسه رفتم و حضور زدم. تا اینکه تو یکی از جلسات، استادمون که یکی از اساتید برجسته ی موسسه ست گفت: "من وقتی اومدم مدرسه و این کلاسا رو شروع کردم، هیییچی از درسها نمیفهمیدم، کتابا رو میخوندم میگفتم یعنی که چی، اصن این چه وعضه نوشتنه، انقققدر ناامید شدم که تصمیم گرفتم دیگه نیام و نیومدم. یه جلسه که غیبت کردم یکی از دوستام بهم زنگ زد و گفت چرا نیومدی و وقتی براش علت رو گفتم، بهم گفت با اینکه هیچی نمیفهمی بیا، کار دیگه ای که نداری بکنی، بیا بشین سر کلاس قرآن ... منم دیدم راست میگه، وقتم خالی بود و بیکار بودم، کلاس ها رو اومدم تا الان که در خدمت شما هستم" ...


بعد از این حرفِ استاد، هم خییییلی به خودم امیدوار شدم هم خیییییلی خوشحال هم کللللی انگیزه گرفتم و برای جلسات بعد مطالعاتم رو بیشتر کردم. رفتم صوت کلاس های قبلی اساتیدِ دیگه رو گوش دادم و تازه دستم اومد تفکر در قرآن ینی چی. وقتی این اتفاق افتاده بود که ما سوره ی علق رو با همه ی نفهمی های من به پایان رسونده بودیم و وسطای سوره ی قلم بودیم و انگار همه ی این اتفاقات پشت سر هم افتاد تا من با شنیدنِ صوتِ کلاس های قبلیِ سوره ی قلم این نکته رو بفهمم که:

هر عمل ریز و درشتی که تو این عالم انجام میدیم، هر فکری، هر نگاه معنوی و مادی، هر نوع نگرش، هر مدل تغییر، به منزله ی یک قلم حساب میشه و چون قلم در عالم مظهر سطر و باقی گذاشتن و بر جای موندنه، ما دقیقا با اعمال و رفتار و نگرش و تفکرات و نگاه های خودمون آینده مون رو رقم میزنیم. این تلنگرِ عظیم تو صوتِ استاد باعث شد خیلی بیشتر به همه ی کارهایی که میکنم و همه ی تفکراتم و همه ی نگاه هام و همه ی دعاهام و همه ی اعمالم دقیق بشم.


ولی همون طور که تویِ همه ی جلسات استاد به ما یاداوری میکنه، منم اینجا باید یاداوری کنم که درسته که اعمالِ ما ثبت و ضبط میشن، درسته که ما خیلی اشتباهات زیاد و بزرگی کردیم در گذشته که اگر الان یادمون بیاد میزنیم تو سرمون و میگیم "یعنی من تا الان همه رو سیاه نوشتم تهشم سیاه دِرو میکنم؟!!" همه ی اینا درسته، ولی، خداوندِ تبارک و تعالی یک اسمی داره به نامِ غفار، و یک اسم دیگه داره به نام تواب [که من باب توبه باید مفصل براتون بنویسم]. اسم غفارِ خدا یعنی پوشاننده. ساده و مصداقی ش میشه اینکه ما با گناهامون یه دره ی عمیق حفر کردیم تو زندگی مون، وقتی توبه میکینم و خدا رو با نامِ غفارش میخونیم، خداوند انقدر رحیمه، انقدر بزرگه، انقدر کریمه، که اون دره ی عمیق رو برای ما میپوشونه، و تبدیل به تپه میکنتش.

کافیه تلاش کنیم

به غفار بودن خدا ایمان داشته باشیم

و

عذاب وجدان های الکی رو از خودمون دور کنیم.


و من الله توفیق

  • انارماهی : )

سوره ی قلم

مدرسه اهل بیت

نظرات  (۳)

نتیجه گیری عالی بود.

مربی دوره نوجوانی ام توصیه می کرد کتابهای ساده را کمتر بخوانم. می گفت کتابهایی را بخوانم که نمی فهمیدم!!
پاسخ:
معلم بکری داشتید
: )
امام سجاد ع
هیچ برگی نمی لرزد ومومنی درد نمی کشد، جز بخاطر گناه او و آنچه خدا ازآن در میگذرد،بیشتر است
شهادت حضرتش تسلیت



سلام علیکم مومن
کربلا روزیتون ان شاالله
عاقبتتون بخیر به حق حضرت ابوتراب
بقیه اگرم مهمه:)
ینی زیادم آسون نیس:)
اما خدایی که اگه به بقیه اگرش عمل کنی سیئات رو حسنات مینویسه...
مهربون تر ازین حرفاس:)
به امید اینکه دره های ماهم تپه بشه...
خدایارت:)
پاسخ:
قربان شما
: )

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی