انارماهی

بسم الله

بایگانی

ما را به "سَخت" جانیِ خود ، این گَمان نبود .*

جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۵۰ ق.ظ
شما که متصف به تمامِ صفاتِ عالم اید ، خودتان بفرمایید چه خطابتان کنم . برای ما که هر چیزی در این عالم نشانه ای ست ؛ بد است دیدنِ خوابی که دیشب تمامِ روح و روانمان را با خود برده بود . من ، دیشب ، مُشَرَف شده بودم . دیشب به محضرِ شما مشرف شده بودم و دَر به دَر دنبالتان میگشتم . بابِ علی ، بابِ جبرَئیل ، سعیِ صفا ... خوابِ با صفایی نبود انصافاً ، گمتان کرده بودم . مثلِ کودکی که تا دمِ گیتِ بلیط توی فرودگاه با مادرش هست و بعد بین شلوغی و عجلهء مردم گم میشود و مادر نمیداند این طرف دنبالش بگردد یا آن طرف ... گم شده بودم . نمیدانستم این طرف دنبالتان بگردم یا آن طرف . شما دیشب با تمامِ صفاتتان و با تمامِ آنچه من از توحیدِ صفاتی میدانم "گمشده" بودید . گمشدهء من ، گم گشته ای که مرا تا کعبه اش رسانده بود و دیگر نبود . انقدر همه چیز بهم ریخته و شلوغ بود که هیچ چیز حتی نشانی از شما نداشت . نه فقر بوی شما میداد نه غنا ، نه چوب بوی شما میداد نه طلا ، نه سنگ حرفِ شما میزد نه آب ، نه آسمان شما را صدا میکرد نه زمین . ... من دیشب گمشده بودم . گمشده ای که هرچه میگشت هیچ جا نشانی از گمشده اش پیدا نمیکرد . در صاد بودن و بصیر بودنِ شما که نه ، اما باید قدری در چشمهای خودم تامل کنم . * شب هایِ هِجر را گُذراندیمُ زنده ایم ... سَخت ، به معنایِ بدِ کلمه ، خیلی بد .
  • انارماهی : )

نامه ی سرگشوده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی