من خود آتشی که مرا داده رنگِ فنا میشناسم
چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۴۷ ب.ظ
دلم میخواد دقیقن مثل روزهایی که یه روز عاشق بقال سرِ کوچه میشدم و یه روز عاشق پسر همسایه و یه روز عاشق راننده سرویس مدرسه م و یه روز عاشق شوهر خاله م و یه روز عاشق داییم و توی عید تصمیم میگرفتم همه این عشقها رو عیدِ امسال بزارم کنار و دیگه بهشون فکر نکنم و توی سالِ جدید عاشق بقال سرِ یه کوچهء دیگه میشدم و پسرِ اون یکی همسایه و رانندهء سرویس دوستم و اون یکی شوهرخاله م و اون یکی داییم ...دلم میخواد همون قدر بی قید باشم ، همون قدر رها ، همون قدر کوچولو ، همون قدر پاک ، همون قدر دور ، همون قدر دور از دسترس ... دور ، دور ، دور+ نویسنده به این که جمله را یکهو رها کرده و تا تهش را نگفته واقف است