عالم تماشا
از یک جایی به بعد همه چیز رنگِ تمسخر میگیرد. دقیقا همه چیز. لباس های رنگی رنگی، مدادهای رنگی رنگی، روان نویس ها، دفترها، فانتزی ها، روسری ها، حتی همه ی کتابهای امیرخانی و مستور و ذبیح الله منصوری و شجاعی و نصرآباد، همه چیز، دقیقا همه چیز رنگِ تمسخر میگیرد، رنگِ دیوارِ اتاق، کمدها، مهم نیست کتابها توی کارتون بمانند یا تویِ کتابخانه ای عریض و طویل، از یک جایی به بعد مهم نیست میزت نود سانتی ست یا صد و بیست سانتی، خانه ات سه خوابه است یا یک خوابه، از یک جایی به بعد مهم نیست لباس چی بپوشی، از یک جایی به بعد مهم نیست وبلاگت چند نفر بازدیدکننده دارد، مهم نیست کتابهایت را نوشته ای یا نه، مهم نیست به چه اسمی تو را میشناسند، تعدد کتابهای خوانده و نشریه های همکاری داشته و شبکه های رفته و تجربه های کاری و پوسترهای طراحی شده و اصلا از یک جایی به بعد دیگر هیچ چیز مهم نیست. حتی سفرِ مشهد و مدینه و نجف هم مهم نیست. از یک جایی به بعد فقط مینشینی به تماشا. و کاش این تماشا در خودش غرقت کند، این تماشا در خودش تمامت کند. کاش این تماشا تو را دوباره نرساند به خودت.
+ مشهد نمیرویم