38.
يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۲۶ ب.ظ
دوستیم دیگه ، یه وقتایی من دل اونو میشکونم ، یه وقتایی اون دل منو ، یه روزهایی من حالم از اون بهم میخوره ، یه روزایی اون چشم دیدن منو نداره ، یه روزایی من سایه اونو با گلوله تانک میزنم ، یه روزایی اون با خمپاره شصت میفته به جونِ من ، ولی خب دوستیم دیگه ... مگه نه ؟دوستیم ، یه وقتایی من دلم برای اون تنگ میشه ، یه وقتایی اون برای دیدنم بال بال میزنه ، یه روزهایی من به اون میگم دوستت دارم یه روزایی اون زرت و زرت اس میده که عاشقتم ، یه روزایی من بخاطر اون حرف خاص و عام رو تحمل میکنم یه روزایی اون چشم غرهء این و اون رو طاقت میاره بخاطر کنار هم بودنمون ... دوستیم ما ، مگه نه ؟منتها نمیدونم چرا وقتی زمانِ تعریف کردن میرسه ، فقط گله و شکایت یادمون میاد ، انققققققدر از بدی های هم میگیم و بهش فکر میکنیم که اون لحظه های ناب رفاقتی هم یادمون میره ...یه ذره اگر لطف کنیم به جهانیان و برعکس عمل کنیم و مث خدا با خودمون رفتار کنیم همه چی درست میشه ، اینجوری که بدی هایی که دوستمون بهمون میکنه رو یه بار تعریف کنیم و یه بار ببینیم و روی خوبی ها و لحظه های نابی که با هم داشتیم هزاران بار تاکید کنیم و هزاران بار تعریف کنیم ... کاری که خدا با اعمال بد و خوب ما میکنه ... بنظرم این کار باعث میشه خیلی چیزها خود به خود حل بشه