انارماهی

بسم الله

بایگانی

23. شمعـ ـدانی

شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۱:۴۳ ق.ظ

حیاط خانهء ما همیشه پر از شمعـ ـدانی بود ، یک حوض دایره شکلِ بزرگ و یک عالمه شمعـ ـدانی ، انگار قرار بود ما از نسل شمعـ ـدانی های محلهء مان محافظت کنیم ، یا شاید از نسل شمعـ ـدانی های شهرمان ... مبادا که منقرض شوند . یک وقتهایی که از خانهء همسایه بغلی صدای گریهء بچه بلند میشد ، یا کامیون اسباب و اثاثیه چند ساعتی توی کوچه اطراق میکرد یا صدای کل کشیدن از یک سوی محله میامد میدانستم که به زودی یکی از شمعـ ـدانی های خوش بر و رو به زودی جایش را به گلدانِ سفالیِ تازه قلمه زده شده ای خواهد داد و از حیاط خواهد رفت.
نوزادِ مریم خانم که توی محله ما به دنیا آمد و نامش زهرا شد ، خانم بزرگ یک شمعـ ـدانی صورتی را به نامش سند زد و برد خانهء مادرِ مریم خانم تقدیمش کرد .
علی ، پسرِ آقا رضا که زن گرفت ، همان که زنش اصلن خوشگل نبود ولی بعدها خانم های محله فهمیدند که دختر با فهم و کمالاتی ست و دیگر یادشان رفت سیاه سوخته است و دماغش بزرگ و است و لبهاش قلوه ای ... یک شمعـ ـدانی سفید داشت که خانم بزرگ روز پاتختی برایش برد .
المیرا اینها که آمدند به محله مان که حسرت روی حسرت بگذارند روی دلم که چرا اسم من المیرا نیست که توی خانه راه بروم و اِلـــــی صدایم کنند و به همه با ناز بگویم : اسمم المیراس ولی اِلـــــی صدام میکنن ، با اینکه اصلن دلِ خوشی ازشان نداشتم باز شمعـ ـدانی دار شدند .

ما قرار بود حافظ جانِ شمعـ ـدانی ها شویم ولی آنها را میبخشیدیم حتی شنیده بودم که به پسرِ حاج آقا سید که تازه از فرنگ آمده بود و قرار بود بیاید شهربانو ، مادرم را از خانم بزرگ خواستگاری کند هم به محض آمدن به ایران یک شمعـ ـدانی از خانم بزرگ هدیه گرفته بود ... شمعـ ـدانی ها آدم های زیادی را به هم رسانده بودند ، وصالِ آدمهای زیادی را یادِ هم انداخته بودند و با شروع یک خاطره رشد کرده بودند و رشد کرده بودند و قلمه زده شده بودند و تا سالها توی حیاطِ همهء همسایه های محله مان پر بود از گلدانهای شمعـ ـدانی .

حالا سالهاست که خانم بزرگ رفته ، گلدانهای شمعـ ـدانی را مامان شهربانو به باغبانِ فصلیِ کوچه باغِ بالا فروخته و هیچ پسرِ حاج آقا سیدی قرار نیست از فرنگ بیاید تا من براش گلدانِ شمعـ ـدانی ببرم و او بیاید و مرا از خانم بزرگ شهربانو خواستگاری کند ...
رسمِ شمعـ ـدانی ورافتاده ...

+ لطفتان مزید ... تاخیرم را ببخشید .
  • انارماهی : )

کبوترماهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی