انارماهی

بسم الله

بایگانی

2. این، من

چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۰ ب.ظ
آدم از یک جایی به بعد تصمیم میگیرد که زندگی کند.
یعنی اولش دستِ خودِ آدم نیست، اولش یک جورهایی یکی خواسته، یک اراده ای خیلی خیلی فراتر از اراده و خواستِ تو بوده و خواسته که تو زندگی کنی، یک کسی بوده و تصمیم گرفته تو زندگی کنی ولی از یک جایی به بعد آدم خودش تصمیم میگیرد که زندگی کند.

نشسته ام تویِ اتاق تحریریه و سرگشته تر از هر کسی در جواب اینکه چرا متن هایی که باید تحویل میدادم رو تحویل ندادم میگم: "نوشتنم نمیاد" و میشنوم که: "مام اولش همینجوری بودیم ولی از یه جایی به بعد یاد گرفتیم که بنویسیم تا حالمون خوب بشه، توام کم کم میرسی به اونجا که بتونی حالِ بد و دلِ گرفته ت رو بریزی تویِ نوشته ت". فکر میکنم به اینکه لابد ماه ها و سالها و هزاران کهکشان فاصله دارم با نقطه ای که مسئول تحریریه ازش حرف زده و بعد از تموم شدنِ کار خسته و رنجور و بی حوصله تر از قبل راهیِ خونه میشم.

روزها و روزها و روزها همینجوری پشتِ سرِ هم میگذره و به حجمِ سرگشتی و آشفتگیِ ذاتی م روز به روز افزوده میشه تا میرم سراغِ منِ گذشته م، خودم رو از لابلای نوشته های قدیم میکشم بیرون و میخونم و میخونم و میخونم. انقدر میخونم که سیراب بشم، انقدر میخونم که خودم رو دوباره بشناسم، که یادم بیاد چجوری فکر میکردم و دوست داشتم چجوری باشم. حس میکنم تبدیل شدم به یه لوحِ سفید که میشه هر چیزی رو هر طور که بخوای روش بنویسی و از این حالتِ خودم راضی نیستم، دوست ندارم بی فکر و بی عقیده و بی ریشه باشم. باز ورق میزنم، باز میخونم، یکی دو هفته فقط و فقط خودِ گذشته م رو ورق میزنم و بعد ، تصمیم میگیرم که زندگی کنم. تصمیم میگیرم اونی باشم که باید باشم و تصمیم میگیرم جام رو پیدا کنم.

منِ این روزها با همه ی ترس ها و دودلی ها و تردیدها و بی اعتمادی ها و شک ها و ناامنی ها ، میخواد زندگی کنه.
  • انارماهی : )

من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی